کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَتَابِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رو تافتن
لغتنامه دهخدا
رو تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پشت کردن . چهره رابسوی دیگر متوجه کردن . روی برگردانیدن : آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب . مولوی .ره این است رو از حقیقت متاب . سعدی (بوستان ).|| گریختن . فرار کردن .
-
باب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بابا› [قدیمی] bāb پدر: ◻︎ به گیتی نه فرزند مانَد نه باب / تو بر سوک باب ایچگونه متاب (فردوسی۲: ۱۵۶۴).
-
گنبد لاجوردی
لغتنامه دهخدا
گنبد لاجوردی . [ گ ُ ب َ دِ ج ْ / ج َ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : چو دود از پی لاجوردی نقاب سر از گنبد لاجوردی متاب .نظامی .
-
کعب باز
لغتنامه دهخدا
کعب باز. [ ک َ ] (نف مرکب ) کعب بازنده .غاب باز. قاب باز. آنکه با کعب بازی کند : مرد بود کعبه جو طفل بود کعب بازچون تو شدی مرد دین روی ز کعبه متاب .خاقانی .
-
کعبه جو
لغتنامه دهخدا
کعبه جو. [ ک َ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ کعبه . طالب کعبه . زائر کعبه : مرد بود کعبه جو طفل بود کعب بازچون توشدی مرد دین روی ز کعبه متاب .خاقانی .
-
واجبات
لغتنامه دهخدا
واجبات . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ واجبة. چیزهایی که بجا آوردن آنها واجب است . (ناظم الاطباء) : چو کار معنوی زین چرخ بینی متاب از واجبات عقل مگذر. ناصرخسرو.و رجوع به واجبة و واجب و لازم شود.
-
موی تافتن
لغتنامه دهخدا
موی تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) موی تابیدن . مو تافتن . تافتن گیسو. تاب دادن زلف . (از یادداشت مؤلف ) : به موی تافته پای دلم فروبستی چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب .سعدی .
-
بخشایندگی
لغتنامه دهخدا
بخشایندگی . [ ب َ ی َ دَ / دِ ] (حامص ) ترحم و شفقت . (ناظم الاطباء). عفو. بخشش . درگذشتن از گناه : متاب ای پارساروی از گنهکارببخشایندگی در وی نظر کن . سعدی (گلستان ).|| جوانمردی و سخاوت . (ناظم الاطباء).
-
حرمت نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
حرمت نگاه داشتن . [ ح ُ م َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) حرمت نگه داشتن . حرمت داشتن . حرمت کردن : آل پیمبر است مرا پیشرو کنون از آل او متاب و نگه دار حرمتش .ناصرخسرو.
-
تاریک روز
لغتنامه دهخدا
تاریک روز. (ص مرکب ) تیره روز. (آنندراج ). غمگین . سیه روز و سیه بخت . (ناظم الاطباء) : دل تاریک روزم را شب آمدتن بیمارخیزم را تب آمد. نظامی .ای ز تو خورشید چرخ در مرض تَف ّ و تاب از من تاریک روز طلعت روشن متاب .امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
-
میر
لغتنامه دهخدا
میر. [ م َ / م ِ ] (از اتباع و مهمل خیر) از اتباع است برای خیر (خیر میر) مانند بسیاری از واژه ها که اتباع هموزن خود با تبدیل حرف نخست به میم دارند چون : کتاب متاب . غلط ملط، باج ماج : فرمود که معامله ٔ معاملان با خزانه ، بهر آن است تا خیر و میری یابن...
-
سر تافتن
لغتنامه دهخدا
سر تافتن . [ س َ ت َ ] (مص مرکب ) بی فرمانی کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). عاصی و یاغی شدن . (آنندراج ) : طاعت او چون نماز است و هر آنکس کز نمازسر بتابد بی شک او را کرد باید سنگسار. فرخی .و خبر بست و کابل کردند که ایشان سر بتافته اند. (تاریخ سیستان ).هر ...
-
تابع
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - پس رو، پیرو. 2 - فرمان بردار، مطیع . 3 - در ریاضی هرگاه میان دو تغییرپذیر چنان بستگی وجود داشته باشد ک ه تغییر یکی در دیگری تغییری پدید آورد؛ نخستین را متغیر اصلی و دومی را متغیر تابع یا «تابع » گویند. ؛ ~ مهمل لفظ مهملی ا...
-
روی تافتن
لغتنامه دهخدا
روی تافتن . [ ت َ ] (مص مرکب )روی تابیدن . اعراض کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). روی گردان شدن . روی گردانیدن . (ناظم الاطباء) : گر روی بتابم ز شماشاید ازایراک بی روی و ستمکاره و با روی و ریایید. ناصرخسرو.خلاصی ده که روی از خود بتابیم به خدمت کردنت توفی...
-
سر تابیدن
لغتنامه دهخدا
سر تابیدن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) نافرمانی کردن : برهمنان را چندانکه دید سر ببریدبریده به سر آن کز هدی بتابد سر. فرخی .گر نتابی سر ز دانش از تو تابد آفتاب وز سعادت ای پسر بر آسمان سایدت سر. ناصرخسرو.جوانا سر متاب از پند پیران که پند پیر از بخت جوان ب...