کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مَت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
FTE
مَت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت سلامت] ← معادل تماموقت
-
واژههای مشابه
-
مت
لغتنامه دهخدا
مت . [ م َ ] (اِ) دوشاب و شیره ٔ انگور و یا خرما. (ناظم الاطباء) (از اشتنگاس ).
-
مت
لغتنامه دهخدا
مت . [ م َت ت ] (ع مص ) دراز کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کشیدن چیزی را. (از اقرب الموارد). || کشیدن آب بی چرخ چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزدیکی جستن با کسی برای سببی . (زوزنی ). نزدیکی ج...
-
مت
لغتنامه دهخدا
مت . [ م ُ ] (ضمیر) به لهجه ٔ شیرازی من ترا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : که همچون مت ببوتن دل و ای ره غریق العشق فی بحرالوداد.حافظ (یادداشت ایضاً).
-
مت
دیکشنری عربی به فارسی
جفت طاس , مردن , هلا ک شدن , تلف شدن , نابود کردن
-
مِتُّ
فرهنگ واژگان قرآن
مرده بودم
-
گله مت
لغتنامه دهخدا
گله مت . [ گ َل ْ ل ِ م ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 14000گزی باخترقصرقند، کنار راه قصرقند به نیکشهر واقع شده و دارای 45 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
مت ء
لغتنامه دهخدا
مت ء. [ م َت ْءَ ] (ع مص ) به عصا زدن . (تاج المصادر). به چوبدستی زدن . (آنندراج ). مَتَاءَه ُبالعصا مَتْاءً؛ به چوب دستی زد او را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشیدن رسن را و دراز نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ملا مت
دیکشنری فارسی به عربی
تانيب , توبيخ , ضريبة
-
سلا مت
دیکشنری فارسی به عربی
سلامة , صحة
-
علا مت
دیکشنری فارسی به عربی
اشارة , حکاية , راية , رمز , سرية , شارة , شعار , صنف , علامة , لحظة , نذير
-
مت میر
واژهنامه آزاد
این لغت به زبان طبری ( مازنی اصیل ) به معنای مادر سالار است .
-
کت و مت
لغتنامه دهخدا
کت و مت . [ ک ُ ت ُ م ُ ] (ق مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است و بمعنی بعینه باشد چنانکه گویند: فلانی کت و مت بفلانه کس میماند یعنی بعینه به او می ماند. (برهان ). بعینه . (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). هِت ﱡ و مِت (در تداول مردم قزوین ) : روی زشت...
-
هت و مت
لغتنامه دهخدا
هت و مت . [ هَِت ْ ت ُ م ِت ت ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، عیناً. شبیه تام و تمام . بعینه : هت و مت فلان است ؛ یعنی شباهتی تمام بدو دارد، بعینه اوست ، یکباره شبیه به اوست . (یادداشت مؤلف ).