کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مو ید دیوانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلم مو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] qalammu قلمی که در سر آن دستۀ کوچکی از مو یا الیاف قرار دارد.
-
قلم مو
دیکشنری فارسی به عربی
فرشاة
-
ارایش مو
دیکشنری فارسی به عربی
غطاء الراس
-
ارایشگر مو
دیکشنری فارسی به عربی
مصفف الشعر
-
بی مو
دیکشنری فارسی به عربی
ناعم
-
سنجاق مو
دیکشنری فارسی به عربی
دبوس الشعر
-
گیره مو
دیکشنری فارسی به عربی
دبوس الشعر
-
درخت مو
دیکشنری فارسی به عربی
کرمة
-
چیدن مو
دیکشنری فارسی به عربی
قص
-
تار مو
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: târ-e mu طاری: târ-e mü طامه ای: târ-e mu طرقی: târ-e mü کشه ای: mitâr نطنزی: târ-e mu
-
سى مو
لهجه و گویش بختیاری
si mo براى من.
-
اشک مو
لهجه و گویش تهرانی
آبی که از شاخه هرس شده مو می آید
-
لاخ مو
لهجه و گویش تهرانی
تار مو
-
تار مو
لهجه و گویش تهرانی
یک مو
-
مو نزدن
واژهنامه آزاد
[عا.] ذرّه ای عدم تشابه و اختلاف نداشتن. عینهو چیزی بودن. کپی چیزی بودن«"ایوان هو" هنرمندی است که نقاشی های او با واقعیت مو نمی زنند. [باشگاه خبرنگاران، ۱۶ مهر ۱۳۹۳ خورشیدی]»