کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مو شکافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مو شکافتن
لغتنامه دهخدا
مو شکافتن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) موی شکافتن . به دو نیمه کردن موی . || دقت بسیار در کاری کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به موشکاف و موشکافی شود.
-
واژههای مشابه
-
مُو
لهجه و گویش بختیاری
mo من.
-
مو به مو
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) در کمال دقت ، دقیقاً.
-
pilose
نرممو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای نرم تابدار عمود بر سطح
-
brush 3
قلممو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ابزاری که سر آن از دستهموی طبیعی یا مصنوعی ساخته شده است و بیشتر برای زدن مواد پوششی از آن استفاده میکنند
-
مو برداشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. ترکخوردن، ترک برداشتن ۲. ایجاد شکستگیظریف کردن
-
فتیله مو
لغتنامه دهخدا
فتیله مو. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کنایه از رند و دیوانه و احمق . (آنندراج ).
-
آشفته مو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آشفتهموی› 'āšoftemu کسی که موهای پریشان دارد؛ ژولیدهمو.
-
آمیزه مو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آمیژهمو› 'āmizemu دومو؛ دومویه؛ کهل؛ کسی که موهای سیاه و سفید در سر داشته باشد.
-
بنفشه مو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بنفشهموی› [قدیمی، مجاز] banafšemu ۱. ویژگی آنکه موهای کبودرنگ دارد.۲. آنکه موهای خوشبو به عطر گل بنفشه دارد.
-
hispid
سفتمو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای بسیار بلند و محکم که غالباً قابلیت نفوذ به درون پوست را دارند
-
آمیزه مو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص مر.) کسی که موهای سرش جوگندمی (سیاه و سفید) باشد.
-
قلم مو
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ معر. فا. ] (اِمر.) قلم مودار مخصوص رنگ ، روغن که نقاشان به کار برند و آن انواع مختلف دارد.
-
آمیزه مو
لغتنامه دهخدا
آمیزه مو. [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) آنکه بعض مویهای سیاه و بعض آن سپید دارد، و آن پس از جوانی باشد. دومو. دومویه . اشمط. شمطاء. با موی جوگندمی : اگر شاه هر هفت کشور بودچو آمیزه مو شد مکدر بود. دقیقی .کمیژه موی . (تاج المصادر بیهقی ).- آمیزه موی شدن ؛ کم...