کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مو به مو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مو به مو
معنی
(بِ) (ق مر.) در کمال دقت ، دقیقاً.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
literal, detailed, literally, precise, religiously, roundly
-
جستوجوی دقیق
-
مو به مو
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق مر.) در کمال دقت ، دقیقاً.
-
واژههای مشابه
-
pilose
نرممو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی کرکپوش پوشیده از کرکهای نرم تابدار عمود بر سطح
-
brush 3
قلممو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ابزاری که سر آن از دستهموی طبیعی یا مصنوعی ساخته شده است و بیشتر برای زدن مواد پوششی از آن استفاده میکنند
-
cartilage-hair hypoplastia
کمرویشی غضروفومو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] نارسایی جهشی مغلوبی که در آن کلیۀ بافتهای کلاژندار دچار کمرویشی میشوند
-
واژههای همآوا
-
موبهمو
واژگان مترادف و متضاد
۱. دقیق ۲. ذرهذره
-
جستوجو در متن
-
جزء به جزء
فرهنگ واژههای سره
مو به مو، بند به بند
-
دقیق
فرهنگ واژههای سره
درست تیزنگر، ریزبین، باریک بین، مو به مو، تیزنگر
-
مومو
لغتنامه دهخدا
مومو. (ق مرکب ) موبه مو. جزٔجزء. جزٔبه جزء. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیب موبه مو ذیل مو شود.
-
میمونی
لغتنامه دهخدا
میمونی . [ م َ مو / م ِ مو ] (ص نسبی ) منسوب به میمون . رجوع به میمون شود.
-
اوستره
لغتنامه دهخدا
اوستره . [ ت ُ رَ ] (اِ) استره : اوستره گرچه دمی تیز یافت مو سترد مو نتواند شکافت . سعدی .رجوع به استره شود.
-
موی دادن
لغتنامه دهخدا
موی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مو دادن . مو فرستادن . چون کسی بر زنی عاشق شود و وصالش دست ندهد موی خود به عنوان اعلام ضعف و نحافت در محنت هجر برای معشوقه می فرستد واگر معشوقه هم مشتاق او باشد در جواب مو می فرستد. (از آنندراج ). و رجوع به مو فرستادن و م...
-
مویی
لغتنامه دهخدا
مویی . (ص نسبی ) منسوب به مو. (ناظم الاطباء). منسوب به موی . آنچه به موی نسبت دارد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مو و موی شود. || ساخته شده از مو. از مو. از موی . که ازموی ساخته باشندش : الک مویی . (از یادداشت مؤلف ).- جامه ٔ مویی ؛ جامه ٔ آراسته با...