کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موی شکاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
capillary rheometer, capillary viscometer
شارشسنج مویلولهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار] ابزاری برای آزمودن رفتار شارششناختی بسپارهای مذاب با وارد کردن نیرو به مذاب در یک مویلوله
-
ارایش موی زنان بفرم مخصوصی
دیکشنری فارسی به عربی
تصفيفة الشعر
-
دارای موی مشکی یا خرمایی
دیکشنری فارسی به عربی
اسمر
-
سفید(درمورد موی سرو غیره)
دیکشنری فارسی به عربی
رمادي
-
ماهوت پاک کن مخصوص موی سر
دیکشنری فارسی به عربی
فرشاة الشعر
-
موی سر را با قیطان یاروبان بستن
دیکشنری فارسی به عربی
ضفيرة
-
جستوجو در متن
-
شعرة
لغتنامه دهخدا
شعرة. [ ش َ ع ِرَ ] (ع ص ) گوسپندی که میان هر دو شکاف سم آن موی برآمده باشد و پس از برآمدن موی بسا باشد که خون از آن رود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوسفندی که در میان زنگلها موی دارد. (مهذب الاسماء). || گوسپندی که بر...
-
فاق
لغتنامه دهخدا
فاق . (اِ) شکاف قلم و شکاف ریش بلند. (یادداشت بخط مؤلف ). هر یک از دو قسمت جداشده از یکدیگر قلم و ریش و امثال آن . در تداول عام ، خط یا شکاف موی سررا نیز گویند، و در این معنی محرّف فرق است . (فرهنگ نظام ): ریش دوفاق ، قلم دوفاق . (یادداشت بخط مؤلف ...
-
موشکاف
لغتنامه دهخدا
موشکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) موی شکاف . موشکافنده . شکافنده ٔ مو. که سخت تیز است به حدی که موی را می شکافد. کنایه از برندگی بسیار دم و حد چیزی برنده چون شمشیر و کارد و غیره : پیکان تیرمه سپر موشکاف اوچون موی سر فروزند از فرق فرقدان . خواجوی کرمانی . |...
-
شیق
لغتنامه دهخدا
شیق . (ع اِ) سر کوه و سخت ترین جایها در آن یا ناحیه ٔ هموار دشوارگذار. || مرغی است آبی خرد سپیدرنگ . || شکاف تنگ در کوه یا در میان دو سنگ از ریگ . || کوه دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سر نره . (منتهی الارب ) ...
-
عسیب
لغتنامه دهخدا
عسیب . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان دنب و بن آن ، یا روئیدن گاه موی آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). استخوان ذَنَب . (مخزن الادویة) : یستحب ّ فی الفرس قصر العسیب و هو عظم الذنب و جلده ، و لذلک قال بعض الاعراب «اختره طویل الذنب قصیرالذَّنَب » یعنی طوی...
-
شکمی
لغتنامه دهخدا
شکمی . [ ش ِ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به شکم . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). مربوط به شکم : امراض شکمی . معالجات شکمی . (یادداشت مؤلف ).- پیوند شکمی ؛ قسمی پیوند درخت که در آن شاخه را از سر شکافند و پاره ای از درخت دیگر در میان شکاف نهند و استوار ب...
-
طریقة
لغتنامه دهخدا
طریقة. [ طَ ق َ ] (ع اِ) راه . طریق . || حالت که بر آن باشی . یقال : مازال فلان علی طریقة واحدة؛ ای علی حالة واحدة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || عادت . خو. دأب . سنت . شیوه . نمط. || مسلک . مذهب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : نه در طریقه ٔ رندی حریص...
-
درز
لغتنامه دهخدا
درز. [ دَ ] (اِ) شکاف جامه را گویند که دوخته باشند. (برهان ). شکاف جامه و سنگ . (از آنندراج ). کناره های جامه که بهم دوزند. (کشاف اصطلاحات الفنون از المنتخب ). آن جای جامه که دو قطعه را بدوختن به یکدیگر پیوسته باشند. جای اتصال دو جانب جامه با دوختن ....
-
شاخ شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ شاخ . (ص مرکب ) پاره پاره . (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (شعوری ). به درازا همه جا دریده . جداجدا به درازا. ریش ریش . چاک چاک . لخت لخت . تارتار. قطعه قطعه . پارچه پارچه . تکه تکه . و رجوع به شاخ شود : چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز آن ...