کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موی رفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بی موی
لغتنامه دهخدا
بی موی . (ص مرکب ) بیمو. آنکه موی ندارد. (یادداشت مؤلف ): دغسر، اصلع، اعصج ؛ مرد بی موی پیش سر. (منتهی الارب ). صلد؛ سر بی موی . (منتهی الارب ). || أمرد. بی ریش . (یادداشت مؤلف ). ساده .
-
تنک موی
لغتنامه دهخدا
تنک موی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) آنکه موی سر و ریش وی انبوه نبود و کم موی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
موی مصنوعی
دیکشنری فارسی به عربی
باروکة
-
موی سر
دیکشنری فارسی به عربی
رييس , شعر
-
موی ریختن
دیکشنری فارسی به عربی
نورس
-
موی قرمز
دیکشنری فارسی به عربی
جزر
-
موی مرغوز
دیکشنری فارسی به عربی
موهير
-
موی وزکرده
دیکشنری فارسی به عربی
غريب
-
موی زهار
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: müpoštzehâr طاری: mü-ye pašt-e âlat طامه ای: mu-ye paštâlat طرقی: mü-ye pašt-e âlat کشه ای: mu-ye paštzehâr نطنزی: muzehâr
-
موی حرومی
لهجه و گویش تهرانی
موی زاید بدن
-
موی دماغ
لهجه و گویش تهرانی
مزاحم، انگل
-
موى مجعد
واژهنامه آزاد
تکو.
-
موی فزونی
واژهنامه آزاد
یکی از انواع بیماریهای چشم می باشد
-
موی حساس جانور (مثل موی سبیل گربه)
دیکشنری فارسی به عربی
لامسة
-
Gastrotricha
مویشکمتباران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جانورشناسی] شاخهای از سلسلۀ جانوران شامل جانوران ریز با طول کمتر از یک میلیمتر و شکمی تخت و پوشیده از مژههای شکمی