کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مویینه فروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مویینه فروش
لغتنامه دهخدا
مویینه فروش . [ مو ن َ / ن ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فَرّاء. پوستین فروش . (یادداشت مؤلف ). که فروختن پوستین پیشه دارد. و رجوع به مویینه شود.
-
واژههای مشابه
-
مویینه دوز
لغتنامه دهخدا
مویینه دوز. [ مو ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) پوستین دوز. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (یادداشت مؤلف ) : دمه دم فروگیر چون چشم گرگ شده کار مویینه دوزان سترگ . نظامی .رجوع به مویینه شود.
-
capillary blotting
لکهگذاری مویینهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] روشی در لکهگذاری که در آن انتقال مولکولها با استفاده از خاصیت مویینگی صورت میگیرد
-
capillary control
هدایت مویینهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نظریهای مهجور که بر پایۀ آن جریان نفت ازطریق لولههای مویین مخزن به حفرۀ چاه جاری میشود
-
capillary depression
اُفت مویینهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] اُفت کنارههای گنبدی مایع در لوله درصورتیکه دیوارۀ لوله خیس نباشد
-
capillary condensation
چگالش مویینهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] چگالش بخار برجذبیده در درون حفرات برجذبنده
-
capillary gas chromatography
سَوانگاری گازی مویینهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] روشی در جداسازی که در آن نمونۀ گازی را از درون لولۀ مویین عبور میدهند که دیوارههای داخلی آن دربردارندۀ فیلم (film) نازکی از یک مادۀ برجذبنده است
-
capillary electrophoresis
الکتروکوچ مویینهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-پروتگانشناسی] [زیستشناسی-پروتگانشناسی] روشی برای جدا کردن مولکولهای یونیده در درون لولههای مویین سیلیکا با قطر 25 تا 100 میکرومتر و طول 20 تا 100 سانتیمتر [شیمی] روشی در جداسازی که در آن با وارد کردن نمونه در لولۀ مویین و استفاده از...
-
جستوجو در متن
-
فراء
لغتنامه دهخدا
فراء. [ ف َرْ را ] (ع ص ) این انتساب پوستین دوز را میرساند. (سمعانی ). پوستین دوز. پوستین فروش . (یادداشت بخط مؤلف ). || مویینه فروش . (یادداشت بخط مؤلف ). || پوست پیرا. واتگر. (یادداشت بخط مؤلف ). چرمساز. (نفیسی ). صانع پوست . (اقرب الموارد). دبا...