کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موییدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موییدن
/muy(')idan/
معنی
مویه کردن؛ گریه و زاری کردن؛ نوحه و شیون کردن: ( بدرید جامه به تن زال زر / بمویید و بنشست بر خاک بر (فردوسی۲: ۲۸۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. زاری کردن، مویه کردن، نالیدن، ندبه کردن
۲. عزاداری کردن، سوگواری کردن
۳. گریستن
فعل
بن گذشته: مویید
بن حال: موی
دیکشنری
lament, moan, mourn, wail, whimper, whine
-
جستوجوی دقیق
-
موییدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زاری کردن، مویه کردن، نالیدن، ندبه کردن ۲. عزاداری کردن، سوگواری کردن ۳. گریستن
-
موییدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) مص ل .) گریستن ، زاری کردن .
-
موییدن
لغتنامه دهخدا
موییدن . [ مو دَ ] (مص ) گریستن و به آواز بلند گریه کردن . (ناظم الاطباء). گریه کردن و گریستن باشد. (از برهان ). مویه کردن . زاریدن . گریه کردن . (یادداشت مؤلف ). بر مرده نوحه و زاری کردن . (ناظم الاطباء). نوحه کردن . (از برهان ). شیون کردن : بدو گف...
-
موییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] muy(')idan مویه کردن؛ گریه و زاری کردن؛ نوحه و شیون کردن: ( بدرید جامه به تن زال زر / بمویید و بنشست بر خاک بر (فردوسی۲: ۲۸۷).
-
جستوجو در متن
-
موئیدن
لغتنامه دهخدا
موئیدن .[ دَ ] (مص ) موییدن . نالیدن . رجوع به موییدن شود.
-
زنجیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] zanjidan ناله کردن؛ زاری کردن؛ موییدن.
-
مویان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] muyān در حال موییدن؛ نوحهکنان؛ زاریکنان.
-
مویا
لغتنامه دهخدا
مویا. [ مو ] (نف ) صفت دائم از موئیدن . صفت مشبهه از موییدن . موینده . که مویه کند. مویان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مویان و موینده و موییدن شود.
-
نالیدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زاریدن، زاری کردن، ضجر، مویه کردن، موییدن، ناله کردن ۲. تضرع کردن، شکایت کردن، شکوه کردن، گلایه کردن
-
مویان
لغتنامه دهخدا
مویان . [ مو ] (نف ، ق ) موینده و گریه کننده . (انجمن آرا) (آنندراج ). گریه کنان و نوحه کنان و گریان . (ناظم الاطباء). صفت حالیه از موییدن . مویا. موینده . که مویه کند. در حال موییدن . نوحه کنان . گریه کننده . (از یادداشت مؤلف ). گریان و نوحه کننده ...
-
ریستن
لغتنامه دهخدا
ریستن . [ ت َ ] (مص ) آهسته سخن گفتن . (ناظم الاطباء). || فرورفتن ، درچاه و یا حوض . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : وان یکی ریست در بن چاهی وان دگر رفت بر سر ویران . ناصرخسرو.|| گریستن و زاری کردن و نوح...
-
زوزه کشیدن
لغتنامه دهخدا
زوزه کشیدن . [ زَ / زِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآوردن سگ و شغال و امثال آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ناله کردن سگ و شغال . (فرهنگ فارسی معین ). || آوازی چون آواز شغال و سگ صدمه دیده و مانند آن برآوردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).ناله کردن ...
-
مویه کنان
لغتنامه دهخدا
مویه کنان . [ مو ی َ / ی ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال مویه کردن . در حال موییدن . گریه کنان . (از یادداشت مؤلف ) : نمودی به من پشت همچون زنان برفتی غریوان و مویه کنان .فردوسی .و رجوع به مویه و مویه کردن و مویه گر شود.
-
عز و چز
لغتنامه دهخدا
عز و چز. [ ع ِزْ زُ چ ِزز / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عز و جز. ظاهراً کلمه ٔ اول تلفظ شکسته ٔ عجز است ، بمعنی لابه و زاری . لابه و تضرع و اظهار بیچارگی . (از فرهنگ عوام ). عجز و لابه کردن و از در التماس و درخواست و خواهش و تمنی درآمدن . ظاهراً کلمه...