کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زجه مویه
لهجه و گویش تهرانی
ناله کردن
-
مویه کرد
واژهنامه آزاد
گریه/ناله کرد
-
زاری و مویه
فرهنگ گنجواژه
گریه و زاری.
-
زنجه و مویه
فرهنگ گنجواژه
گریه و زاری.
-
جستوجو در متن
-
دارفلفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] (زیستشناسی) dārfelfel =فلفلمویه
-
کِرِّ کیک
لهجه و گویش بختیاری
kerr-e kik شیون، مویه.
-
موینده
لغتنامه دهخدا
موینده . [ مو ی َ دَ / دِ ] (نف ) نالنده . نالان . مویان . مویا. که مویه کند. مویه گر. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مویه گر شود.
-
کِرّو کیک
لهجه و گویش بختیاری
kerr-o-kik شیون و زارى، مویه.
-
موی
لغتنامه دهخدا
موی . (اِ) مخفف مویه . مویه . گریه . ناله . (یادداشت مؤلف ). || مصیبت . بدبختی : مرد گفت ای جوان زیباروی به یکی موی رستی از یک موی . نظامی (هفت پیکر چ امیرکبیر ص 755).رجوع به مویه شود.
-
زوزه
واژگان مترادف و متضاد
جیغ، ضجه، فریاد، مویه، ناله
-
موژه
فرهنگ فارسی معین
(ژِ) (اِ.) = موژ. مویه : اندوه ، غم .
-
زنوییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹زنودن› [قدیمی] zanuy(')idan ۱. مویه کردن؛ ناله کردن.۲. زوزه کشیدن.
-
مویهة
لغتنامه دهخدا
مویهة. [ م ُ وَهََ ] (ع اِ مصغر) مُوَیْه . (آنندراج ). مصغر ماء. آب اندک . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماء و مویه شود.
-
موشگر
لغتنامه دهخدا
موشگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) زن نوحه گر که در مجلس ماتم در میان زنان نشسته و نیکوییهای مرده را یک یک بر زبان آورده نوحه و مویه کند و زنان دیگر با وی همراهی کنند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از برهان ). مویه گر. (انجم...
-
حنین
واژگان مترادف و متضاد
۱. نوحه، زاری، ناله، مویه ۲. اشتیاق، آرزومندی، شوق، رغبت