کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مویه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مویه
/muye/
معنی
گریه؛ زاری؛ نوحه: ( نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویههای غریبانه قصهپردازم (حافظ: ۶۶۶).
〈 مویهٴ زال: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
〈 مویه کردن: (مصدر لازم) زاری کردن؛ نوحه کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تضرع، زاری، گریه، ناله، ندبه، نوحه
فعل
بن گذشته: مویه کرد
بن حال: مویه کن
دیکشنری
bawl, lament, lamentation, moan, plaint, weeping, whimper, whine
-
جستوجوی دقیق
-
مویه
واژگان مترادف و متضاد
تضرع، زاری، گریه، ناله، ندبه، نوحه
-
مویه
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمص .) گریه ، نوحه .
-
مویه
لغتنامه دهخدا
مویه . [ م ُ وَی ْه ْ ] (ع اِمصغر) مویهة. مصغر ماء. آب اندک . (ناظم الاطباء). مصغر ماء، به معنی آب . (آنندراج ). و رجوع به ماء شود.
-
مویه
لغتنامه دهخدا
مویه . [ مو ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم از موییدن . اسم مصدر از موییدن . نوحه و گریه و ناله ٔ آهسته با گریه . (یادداشت مؤلف ). گریه و نوحه و زاری . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ). گریه ٔ با نوحه را گویند. (برهان ). گریه و زاری . (صحاح...
-
مویه
لغتنامه دهخدا
مویه . [ مو ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، پسوند) در ترکیباتی چون دومویه و فلفل مویه و جز آن به جای موی آید و نوعی نسبت یا اختصاص را رساند.
-
مویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: muyak] muye گریه؛ زاری؛ نوحه: ( نماز شام غریبان چو گریه آغازم / به مویههای غریبانه قصهپردازم (حافظ: ۶۶۶).〈 مویهٴ زال: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.〈 مویه کردن: (مصدر لازم) زاری کردن؛ نوحه کردن.
-
واژههای مشابه
-
مویه زال
فرهنگ فارسی معین
(یِ) (اِمر.) نام لحن و نوایی از موسیقی .
-
مویه ٔ زال
لغتنامه دهخدا
مویه ٔ زال . [ مو ی َ / ی ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) نام نوایی و لحنی باشد که مطربان خوانند و نوازند. (برهان ) (آنندراج ). نام لحن ونوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء). نوایی است که مطربان زنند. (فرهنگ اوبهی ) (لغت فرس اسدی ) : به...
-
مویه زدن
لغتنامه دهخدا
مویه زدن . [ مو ی َ / ی ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فریاد زدن . نوحه کردن . گریه و زاری نمودن . مویه کردن : بسازید نوحه به آواز رودبه بربط همی مویه زد با سرود. فردوسی .و رجوع به مویه و مویه کردن شود.
-
مویه کردن
لغتنامه دهخدا
مویه کردن . [ مو ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گریه و زاری کردن . گریه و نوحه کردن . موییدن . گریستن . (یادداشت مؤلف ) : به روز و به شب مویه کرد و گریست پس از مرگ سهراب سالی بزیست . فردوسی .سپاهی و شهری به ایران به دردزن و مرد و کودک همه مویه کرد. ف...
-
مویه کنان
لغتنامه دهخدا
مویه کنان . [ مو ی َ / ی ِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال مویه کردن . در حال موییدن . گریه کنان . (از یادداشت مؤلف ) : نمودی به من پشت همچون زنان برفتی غریوان و مویه کنان .فردوسی .و رجوع به مویه و مویه کردن و مویه گر شود.
-
مویه گر
لغتنامه دهخدا
مویه گر. [ مو ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) نوحه و زاری کننده . (ناظم الاطباء). نوحه کننده را گویند. (برهان ). نوحه گر. گریان . مویان .مویه کنان . نائح . نائحه . نالان . نوحه سرا. (یادداشت مؤلف ). هرکس که نوحه و زاری کند و مرثیه بخواند یا نخواند آن را م...
-
مویه گری
لغتنامه دهخدا
مویه گری . [ مو ی َ / ی ِ گ َ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت مویه گر. گریه و زاری و نوحه . نوحه گری . نوحه . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مویه و مویه گر شود.
-
فلفل مویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] ‹پلپلمویه› (زیستشناسی) felfelmuye درختچهای بالارونده با گلهای خوشهای و میوهای شبیه فلفل که بیشتر در هند میروید؛ فلفل دراز؛ دارفلفل.