کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موکب
/mo[w]keb/
معنی
گروه سواران یا پیادگان؛ عدهای سوار یا پیاده که در التزام رکاب پادشاه باشند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حشم، سواران، ملتزمین، همراهان، گروه سواران
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موکب
واژگان مترادف و متضاد
حشم، سواران، ملتزمین، همراهان، گروه سواران
-
موکب
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه سواران یا پیادگان . 2 - گروهی از سواران یا پیادگان که در التزام رکاب پادشاه باشند. ج . مواکب .
-
موکب
لغتنامه دهخدا
موکب . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) نوعی از رفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). || گروه روان جهت آرایش ، سواران باشند یا پیادگان . (منتهی الارب ). || گروه سواران یا پیادگان . (ناظم الاطباء). گروهی سواران . ج ، مواکب . (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف )....
-
موکب
لغتنامه دهخدا
موکب . [ م ُ وَک ْ ک ِ ] (ع ص ) خرمای به رسیدگی رسیده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
موکب
دیکشنری عربی به فارسی
دسته اسب سواران , سواري , گردش سواره , راه پيمايي , قدم رو , قدم برداري , گام نظامي , موسيقي نظامي يا مارش , سير , روش , پيشروي , ماه مارس , راه پيمايي کردن , قدم رو کردن , نظامي وار راه رفتن , پيشروي کردن , تاختن بر , حرکت دسته جمعي , ترقي تصاعدي , ...
-
موکب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوکب، جمع: مواکب] [قدیمی] mo[w]keb گروه سواران یا پیادگان؛ عدهای سوار یا پیاده که در التزام رکاب پادشاه باشند.
-
واژههای مشابه
-
ستاره موکب
لغتنامه دهخدا
ستاره موکب . [ س ِ رَ / رِ م َ / مُو ک ِ ](ص مرکب ) ستاره لشکر. صاحب لشکر فراوان : بدر ستاره موکبی مهر فلک جنیبتی ابر درخش رایتی بحر نهنگ خنجری .خاقانی .
-
موکب آرا
لغتنامه دهخدا
موکب آرا. [ م َ / مُو ک ِ ] (نف مرکب ) موکب آرای . آرایشگر موکب شاهی . (از یادداشت مؤلف ). آراینده ٔگروه ملتزمان رکاب . رجوع به موکب و موکب آرای شود.
-
موکب آرای
لغتنامه دهخدا
موکب آرای . [ م َ / مُو ک ِ ] (نف مرکب ) زینت دهنده و آرایش کننده ٔ سواران ملازم رکاب پادشاه . (ناظم الاطباء). موکب آرا. و رجوع به موکب آرا شود.
-
موکب داری
لغتنامه دهخدا
موکب داری . [ م َ / مُو ک ِ ] (حامص مرکب ) سرپرستی سواران و پیادگان که در التزام رکاب پادشاهند. جلوداری . (آنندراج ) : به موکب داریش ناموس اکبرخرامان گشته چون طاوس انور. امیرخسرو (از آنندراج ).رجوع به موکب شود.
-
موکب رو
لغتنامه دهخدا
موکب رو. [ م َ / مُو ک ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) رونده در التزام رکاب شاه . که در موکب پادشاه یا بزرگ یا امیری حرکت کند. که در التزام رکاب سلطان باشد : مریخ ، ملازم یتاقت موکب رو کمترین وشاقت . نظامی .وشاقان موکب رو زودخیزبه دیدار تازه ، به رفتارتیز. ن...
-
موکب روان
لغتنامه دهخدا
موکب روان . [ م َ / مُو ک ِ رُ ] (اِ مرکب ) عبارت است از حشم و خدم که همراه موکب باشند. (آنندراج ). ج ِ موکب رو. سواران یا پیادگان که همراه سلطان یا فرمانروا باشند : به هارونیش خضر و موسی دوان مسیحا چه گویم ز موکب روان . نظامی .چو در موکب قلب دارا رس...
-
جستوجو در متن
-
مواکب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ موکب] [قدیمی] mavākeb = موکب