کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مؤمن
لغتنامه دهخدا
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ )دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد، واقع در 7هزارگزی باختری الشتر با 180 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . ساکنان از طایفه ٔ حسنوند هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
مؤمن
لغتنامه دهخدا
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ](ع ص ) گرونده . (مهذب الاسماء). گرونده به خدای تعالی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرونده به خدای تعالی وقبول کننده ٔ شریعت . (آنندراج ). کسی که به خدا و رسول ایمان آورده باشد و ایمان دارد. دیندار و متدین . (ناظم الاطباء). گرون...
-
مؤمن
لغتنامه دهخدا
مؤمن .[ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) اصفهانی . خلف آقا حاجی اصفهانی از گویندگان قرن یازدهم هجری بود. بیت زیر از اوست :مانند شعله برزده دامان گذشت و رفت گرم از برم چنانکه به دل اضطراب سوخت .(از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واژههای مشابه
-
مومن
واژگان مترادف و متضاد
باایمان، بادیانت، پارسا، پرهیزگار، دیندار، گرونده، متدین، متقی، متورع، مذهبی، مسلمان، معتقد ≠ کافر
-
مومن
فرهنگ واژههای سره
باورمند
-
مومن
دیکشنری عربی به فارسی
با ايمان , معتقد , بيمه گر , يزدان گراي , معتقد بخدا , خدا شناس , موحد , خدا پرست
-
حکیم مؤمن
لغتنامه دهخدا
حکیم مؤمن . [ ح َ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) امیرمحمد مؤمن بن محمد زمان حسینی تنکابنی دیلمی . از اطباء و پزشکان نامی و مؤلف کتاب معروف تحفةالمؤمنین است که آن را در زمان شاه سلیمان صفوی (1078 - 1105 هَ . ق .) بزبان فارسی در طب تألیف داده و مشتمل است بر ا...
-
مؤمن طاق
لغتنامه دهخدا
مؤمن طاق . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) مؤمن الطاق . ابوجعفر محمدبن نعمان . رجوع به مؤمن الطاق و کتاب النقض ص 481 شود.
-
مؤمن آباد
لغتنامه دهخدا
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان درگز، واقع در 106هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد با 110 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
مؤمن آباد
لغتنامه دهخدا
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ باختری شهرستان رفسنجان ، واقع در 2هزارگزی شمال باختری رفسنجان با 250 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
مؤمن آباد
لغتنامه دهخدا
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ خاوری شهرستان رفسنجان ، واقع در 3هزارگزی شمال رفسنجان با 270 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
مؤمن آباد
لغتنامه دهخدا
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودآب بخش فهرج شهرستان بم ، واقع در 38هزارگزی باختر فهرج با 178 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
مؤمن آباد
لغتنامه دهخدا
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرخه ٔ بخش مرکزی شهرستان سمنان ، واقع در 11هزارگزی باختر سمنان با 300 تن جمعیت . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . معدن نمک و گل سرشور دارد. بنای درویش محمد آن قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایر...
-
مؤمن آباد
لغتنامه دهخدا
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قنوات بخش مرکزی شهرستان قم ، واقع در 15هزارگزی خاور قم با 320 تن جمعیت . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . ساکنان از طایفه ٔ سعادتمند ایل لک هستند که در عهد قاجاریه از فارس به این نواحی کوچ داده ...
-
مؤمن آباد
لغتنامه دهخدا
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در 51هزارگزی شمال باختری تربت جام با 437 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).