کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤمنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤمنه
لغتنامه دهخدا
مؤمنه . [ م ُءْ م ِ ن َ / ن ِ ] (از ع ، ص ) مؤمنة. زن گرویده به خدای تعالی . (یادداشت مؤلف ). زنی که به خدای و رسول ایمان آورده باشد : در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه . منوچهری .تا دامن قیامت از توالد و تناس...
-
واژههای مشابه
-
مؤمنة
لغتنامه دهخدا
مؤمنة. [ م ُءْ م ِ ن َ ] (ع ص ) مؤمنه . مؤنث مؤمن . تأنیث مؤمن . (یادداشت مؤلف ). زن گرویده به خدای تعالی . ج ، مؤمنات . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مؤمنات
لغتنامه دهخدا
مؤمنات . [ م ُءْ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤمنة. (ناظم الاطباء). زنان ایمان آورنده . زنان باایمان . (یادداشت مؤلف ) : در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه . منوچهری .جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات را توفیق ...
-
موقنه
لغتنامه دهخدا
موقنه . [ ق ِ ن َ / ن ِ ] (از ع ، ص ) موقنة. زن صاحب یقین . (غیاث ) (آنندراج ) : بود آن زن پاکدین و مؤمنه سجده ٔ آن بت نکرد آن موقنه . مولوی .و رجوع به موقن شود.
-
مشرکة
لغتنامه دهخدا
مشرکة. [ م ُ رِ ک َ ] (ع ص ) مؤنث مشرک . ج ، مشرکات : و لامة مؤمنة خیر من مشرکةو لو اعجبتکم . (قرآن 221/2). و رجوع به مشرک شود.
-
توالد و تناسل
لغتنامه دهخدا
توالد و تناسل . [ ت َ ل ُ دُ ت َ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) زاد و ولد. زائیدن و فرزند آوردن . تولید مثل کردن : و تا دامن قیامت از توالد و تناسل ایشان مؤمن و مؤمنه می زاید. (کلیله و دمنه ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
ناشطات
لغتنامه دهخدا
ناشطات . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ستارگان که از برجی به برجی روند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فرشتگان که جان مؤمنان را به آسانی و سهولت قبض کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نفوس مؤمنه که وقت مردن خورسند و شادمان برآید....
-
تناسل
لغتنامه دهخدا
تناسل . [ ت َ س ُ] (ع مص ) زه و زاد پدید آمدن . (زوزنی ). از یکدیگر زادن . (منتهی الارب ) (از دهار) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از هم زائیدن . (غیاث اللغات ) : هرکه خدمت ... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که بصورت گرمابه...
-
مؤمنین
لغتنامه دهخدا
مؤمنین . [ م ُءْ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤمن (در حالت نصبی و جری ). مردم دیندار. اهل ایمان . (از یادداشت مؤلف ) : در دعای مؤمنین و مؤمناتی زآنکه هست زیر بارت گردن هر مؤمن و هر مؤمنه . منوچهری .جمیع مؤمنین و مؤمنات و مسلمین ومسلمات را توفیق راه...
-
اربه
لغتنامه دهخدا
اربه . [ اِ ب َ ] (ع اِ) زیرکی . || حاجت . نیاز: و لایبدین زینتهن الا لبعولتهن او آبائهن او آباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنی اخوانهن او بنی اخواتهن او نسائهن او ما ملکت ایمانهن او التابعین غیر اولی الاربة من الرجال ... (قرآن...
-
امراض
لغتنامه دهخدا
امراض . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ مرض . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ناخوشیها. بیماریها. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).- امراض اطفال ؛ بیماریهای کودکان .- امراض جلدی ؛ بیماریهایی که در پوست پیدا میشود.- امراض داخلی ؛ بیماریهای درونی .- امراض دما...
-
مؤمن
لغتنامه دهخدا
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ](ع ص ) گرونده . (مهذب الاسماء). گرونده به خدای تعالی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گرونده به خدای تعالی وقبول کننده ٔ شریعت . (آنندراج ). کسی که به خدا و رسول ایمان آورده باشد و ایمان دارد. دیندار و متدین . (ناظم الاطباء). گرون...
-
مجمل
لغتنامه دهخدا
مجمل . [ م ُ م َ ] (ع ص ) فراهم آورده و در هم کرده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آیه ای که معنی آن محتاج به تفصیل باشد. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمی از آیات قرآنیه که به ظاهر آن مراد معلوم نشود مفصلاً مثل و اَقیموا الصلوة. و آتوا...