کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤله
لغتنامه دهخدا
مؤله . [ م ُ ءَل ْ ل ِه ْ ] (ع ص ) پرستش فرماینده . (منتهی الارب ).
-
مؤله
لغتنامه دهخدا
مؤله . [م ُ ءَل ْ ل َه ْ ] (ع ص ) پرستش شده . (از منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
موله
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ لَّ) [ ع . ] (ص .) دل داده ، شیفته .
-
موله
لغتنامه دهخدا
موله . [ ل َه ْ ] (ع ص ) به سوی دشت رهاکرده : ماء موله ؛ آب روان کرده به سوی دشت . (از منتهی الارب ، ماده ٔ ول هَ). آب رهاکرده و روان شده به سوی دشت . مُوَلَّه ْ. (از اقرب الموارد). || (اِ) عنکبوت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
موله
لغتنامه دهخدا
موله . [ م ُ وَل ْ ل َه ْ ] (ع ص ) شیفته و عاشق و دیوانه .(غیاث ) (آنندراج ). واله . شیدا و مجنون : بدخو شود از عشرت او سخت نکوخوعاقل شود از صحبت او سخت موله . منوچهری .هرجا که مولهی چوفرهادشیرین صفتی بر او گمارد. سعدی . || مجازاً نوعی از انواع درخت ...
-
مولة
لغتنامه دهخدا
مولة. [ ل َ ] (ع اِ) واحد مول . یک عنکبوت . (ناظم الاطباء). تننده . ج ، مول . (منتهی الارب ، ماده ٔ م ول ).
-
مولة
لغتنامه دهخدا
مولة. [ م َ ل َ ] (ع اِ) تارتنه . عنکبوت . کارتنه . تننده . ج ، مول . (منتهی الارب ). رجوع به مدخل قبل شود.
-
موله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] movallah شیفتهشده؛ شیدا.
-
حصن مولة
لغتنامه دهخدا
حصن مولة. [ ح ِ ن ِ ل َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 117).
-
بان موله
لغتنامه دهخدا
بان موله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش زرین آباد شهرستان ایلام که در 23 هزارگزی جنوب خاوری پهله برکنار راه مالرو دهلران واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و گرمسیر و دارای 170 تن سکنه . آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و...
-
بید موله
لغتنامه دهخدا
بید موله . [ دِ م ُ وَل ْ ل َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یعنی بید طبری و در شرفنامه یکی از اقسام هفده گانه ٔ بید است . (از رشیدی ). بید مجنون . بید ناز. قسمی بید که شاخها بسوی زمین آویخته دارد. (از یادداشت مؤلف ). بید مشک . (انجمن آرا). بید نگون ....
-
جستوجو در متن
-
paramours
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پارامورها، معشوقه، فاسق، موله، یار، رفیقه، عاشق، مول
-
مولهه
لغتنامه دهخدا
مولهه . [ ل َ هََ ] (ع ص ) مُوَلَّه ْ. حیرت زده . واله . بی خود. (یادداشت لغت نامه ) : چشم بسته عقل جسته مولهه مست ترک مدعی در قهقهه . مولوی .و رجوع به موله شود.