کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤصدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤصدة
لغتنامه دهخدا
مؤصدة. [ م ُ ءَص ْ ص َ دَ ] (ع اِ) پیراهن کوچک . (ناظم الاطباء). پیراهن کوچک که زیر جامه پوشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصدة. (منتهی الارب ). پیراهن کوچک دختران خردسال . (آنندراج ).
-
مؤصدة
لغتنامه دهخدا
مؤصدة. [ م ُءْ ص َ دَ ] (ع ص ) موصدة. سرپوشیده (سرپوچیده ). (از تفسیر ابوالفتوح رازی ج 10 ص 294) : والذین کفروا بآیاتنا هم اصحاب المشئمة،علیهم نار مؤصدة. (قرآن 19/90 و 20)؛ و آنان که کافر شدند به آیتهای ما ایشان یاران دست چپند بر ایشان آتش سرپوچیده...
-
واژههای مشابه
-
موصده
لغتنامه دهخدا
موصده . [ ص َ دَ ] (ع ص ) مؤصدة. ثابت و پایدار. پاینده و ثابت . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موصدة و مؤصدة شود.- نار موصده ؛ آتش پاینده و ثابت : ای نواهای تو نار موصده زو به هر بندم هزار آتشکده .(نان و حلوای شیخ بهائی چ سنگی از یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
سبک موکده
لغتنامه دهخدا
سبک موکده . [ س َ ب ُ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خفیف مطلق است که آتش باشد. موکده بر وزن موصده به آن معنی نزدیک است . (انجمن آرا).
-
اصدة
لغتنامه دهخدا
اصدة. [ اُ دَ ] (ع اِ) پیراهن کوچکی که در زیر جامه پوشند. ج ، اُصَد، اِصاد. (اقرب الموارد).و آنرا دختران خردسال پوشند. یا صدرة است . (از قطر المحیط). رجوع به صدرة شود. شاماک . (تاج المصادر بیهقی ). اصیدة. (قطر المحیط). رجوع به اصیدة شود. مؤصدة. (قطر...
-
ممددة
لغتنامه دهخدا
ممددة.[ م ُ م َدْ دَ دَ ] (ع ص ) کشیده . کشیده شده . دراز : اًنها علیهم مؤصدة. فی عمد ممددة (قرآن 8/104 - 9)؛ آن بر ایشان افکنده است و بر ایشان پوشیده در عمودهای دراز. (کشف الاسرار میبدی ج 10 ص 608).
-
ایصاد
لغتنامه دهخدا
ایصاد. (ع مص ) (از «وص د») ثابت ساختن . (منتهی الارب ). حظیره ساختن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || برآغالانیدن سگ و جز آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بند کردن در و قفل کردن ، یقال اوصد الباب و اوصد (مجهول...
-
صحبت لاری
لغتنامه دهخدا
صحبت لاری . [ ص ُ ب َ ت ِ ] (اِخ ) نام وی ملا محمدباقر متخلص به صحبت و از مردم بیرم لار از توابع فارس است . در بدایت حال در مدرسه ٔ قریه ٔ رونیزبتحصیل پرداخت سپس بشیراز شد و به فراگرفتن علوم مشغول شد. معاصر وی صاحب تذکره ٔ دلگشا او را سخت ستوده و گوی...