کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤسی
لغتنامه دهخدا
مؤسی . [ م ُ ءَس ْ سا ] (ع ص ) نعت مفعولی از تأسیه . تیمار داشته شده . مورد غمخواری واقع شده . || تسلی داده شده . ج ، مؤسین .
-
مؤسی
لغتنامه دهخدا
مؤسی . [ م ُ ءَس ْ سی ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأسیة. تعزیت دهنده . تسلی دهنده .
-
واژههای مشابه
-
موسی
فرهنگ نامها
(تلفظ: musā) (عبری) به معنی از آب کشیده ؛ (در اعلام) موسی بن عمران (ع) پیغمبر معروف بنی اسرائیل در زمان فرعون ؛ (در اعلام) موسی بن جعفر (ع) ملقب به کاظم هفتمین امام شیعیان .
-
موسی
فرهنگ فارسی معین
(سا) [ ع . ] (اِ.) تیغ سلمانی ، استره .
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . (اِخ ) در شواهد زیرین بر وزن «طوسی » آمده است و مراد همان موسی [ سا ] موسی بن عمران است : موسی ّ زمان را تو یکی شهره عصائی وانکه نشناسند که حضمان عقلااند. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ، ص 248).حیدر عصای موسی دور است و تازه روی اسلام را به مو...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن عمران ، پیغمبر معروف بنی اسرائیل علیه السلام به این معنی لفظ موسی مرکب است از «مو» و «سا» که به زبان سریانی اولی به معنی تابوت ، و دومی به معنی آب است چون ایشان را فرعون از دریای نیل در تابوت یافته لهذا به این اسم مسمی شدند. ...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابوالفضل یونس بن محمدبن منعة ملقب به کمال الدین و مکنی به ابوالفتح (551-639 هَ . ق .) فقیه شافعی ، در موصل علم فقه را از پدر فرا گرفت و بعد در سال 570 هَ . ق . به بغداد عزیمت و در مدرسه ٔ نظامیه اقامت کرد و در محضر شیخ رضی شی...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابوالمعالی بن موسی بن نجاد، معروف به ابن نجاد، از پیشوایان اباضیه در عمان بود. در سال 549 هَ . ق . بر او بیعت کردند و تا سال 579 هَ . ق . که در جنگ کشته شد آن سمت را داشت . (از اعلام زرکلی ).
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ابی عفان ، مکنی به ابوفارس ملقب به المتوکل علی اﷲ بیست و یکمین از امرای بنی مرین در مراکش (در سال 786 هَ . ق .). (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 50 و معجم الانساب زامباور ص 122 ج 1 شود.
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن سالم حجازی مقدسی صالحی ملقب به شرف الدین و مکنی به ابوالنجا، فقیه حنبلی از مردم دمشق و مفتی و شیخ الاسلام حنبلیان بود. آثاری دارد و از آن جمله است :1 - زادالمستقنع فی اختصارالمقنع، در فقه . 2 - الاقناع لطالب ال...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن احمدبن یوسف بن موسی تباعی حمیری صابی معروف به موسی و صابی و مکنی به ابوعمران (577-621 هَ . ق .)فقیه شافعی یمنی از ده کونعه ظفران در نزدیکی زبید بود. وی «شرح اللمع» ابراهیم بن محمد شیرازی را در اصول فقه شرح کرد و به قول جندی ا...
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن ازهربن موسی بن حریث استجی اندلسی ، مکنی به ابوعمر. (237-306 هَ . ق .). از مردم استجه ٔ اندلس و ادیب و عالم وپیشوای علوم زبان و حدیث و تفسیر و شعر بود. وی در حال جنگ در قلعه ٔ رباح کشته شد. (از الاعلام زرکلی ).
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن اسرائیل کوفی (129-222 هَ . ق .) از پزشکان کوفه بود که در خدمت ابواسحاق ابراهیم بن مهدی به سر می برد. در نجوم و فلکیات بیش از طب براعت داشته است و در تاریخ و اشعار نیزقوی بوده و حدود یک قرن زیسته است . (از گاهنامه ).
-
موسی
لغتنامه دهخدا
موسی . [ سا ] (اِخ ) ابن اسماعیل منقری تبوذکی ، مکنی به ابوسلمة؛ او را از آن روی تبوذکی گویند که قومی از اهل تبوذک به خانه اش فرود آمدند یا بدان جهت که وی خانه ای در تبوذک خریده بود. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ابومسلمة موسی ... شود.