کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤتفکات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤتفکات
لغتنامه دهخدا
مؤتفکات . [ م ُءْ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) بادهایی که برگردانند زمین را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بادها که از هر جهت وزد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بادها که مختلف وزد از هر جهتی . (غیاث )(آنندراج ). بادهای متفاوت درجستن . (مهذب الاسماء)...
-
مؤتفکات
لغتنامه دهخدا
مؤتفکات .[ م ُءْ ت َ ف ِ ] (اِخ ) شهرهایی که برگردانده شدند برقوم لوط. (منتهی الارب ). شهرهای قوم لوط که زیر و زبر و سرنگون شدند. (ناظم الاطباء) (از غیاث ) (از آنندراج ). دیه های برگردیده ٔ مداین لوط. باژگون شدگان از شهرهای لوط. و طبری از محمدبن کعب...
-
جستوجو در متن
-
مؤتفکة
لغتنامه دهخدا
مؤتفکة. [ م ُءْ ت َ ف ِ ک َ ] (ع ص )زیر و زبر گشته . منقلب شده . برگشته . برگردیده . ج ، مؤتفکات . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤتفکات شود.
-
صبوعیم
لغتنامه دهخدا
صبوعیم . [ ص َ ] (اِخ ) (آهوان ) یکی از شهرهای مؤتفکات است (سفر پیدایش 10: 19 و 14: 2 و 8 و سفر تثنیه 29: 23 و هوشع 11: 8). (قاموس کتاب مقدس ).
-
مؤتفکة
لغتنامه دهخدا
مؤتفکة. [ م ُءْ ت َ ف ِ ک َ ] (اِخ ) نام هر یک از شهرهای لوط. ج ، مؤتفکات . (یادداشت مؤلف ): گویند در نزدیکی سلمیة بوده در شام ؛ با اهالی اش یکجا سرنگون شد. فقط صد تن جان به سلامت بردند. صد خانه برای آن صد نفر ساختند و آن حوزه را سلم مأته نام داد...
-
سدوم
لغتنامه دهخدا
سدوم . [ س َ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای قوم لوط که قاضی آن را سدوم گفتندی و ابوحاتم در کتاب المزال و المفسد گوید آن سذوم به ذال معجمه است . و گوید به دال خطاست . ازهری گوید صحیح است و اعجمی است و شاعر گوید : کذلک قوم لوط حین أضحواکعصف فی سدومهم رمی...
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) ساره . بنت هادان . ابن باخور یکی از دو زن ابراهیم پیامبرو مادر اسحاق است . وی دختر عم ابراهیم و از زیبارویان روزگار خویش بود. وقتی که نمرود در کار ابراهیم عاجز شد و از او خواست که بابل را ترک گوید ابراهیم ساره را نیز با خود از باب...
-
لوط
لغتنامه دهخدا
لوط. (اِخ ) نام پیغمبری است علیه السلام ، به مؤتفکات و او پسر برادر ابراهیم علیه السلام ، یعنی لوطبن هاران بن تارخ . (منتهی الارب ). طبری گوید : لوطبن هاران بن تارخ و تارخ هو اخو ابراهیم .نام پیغمبری از بنی اسرائیل که شهرهای قوم به نفرین او به زمین ...
-
اردن
لغتنامه دهخدا
اردن . [ اَ دَ / اُ دُن ن ] (اِخ ) رودخانه ای نزدیک بدمشق .گویند مریم عیسی علیه السلام را در آن رودخانه شست . (برهان ). نام رودی که دریاچه ٔ طبریه را به بحیره ٔ لوط(بحرالمیت ) پیوندد و آنرا الشریعة نیز نامند. (دمشقی ). احمدبن الطیب سرخسی فیلسوف گوید:...
-
پاره
لغتنامه دهخدا
پاره . [ رَ / رِ ] (اِ) پینه که بجامه ٔ کهنه زنند. رقعه . پینه . وصله . دَرپی . خرقة. الترویم ؛ پاره دردادن جامه . (زوزنی ). اَللدّم ؛ پاره در جامه دادن . (تاج المصادر بیهقی ) : زیرا که بر پلاس نه نیک آیدبر دوخته ز ششترئی پاره . ناصرخسرو.نیست آزاده ر...