کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مؤاخذة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مؤاخذة
لغتنامه دهخدا
مؤاخذة. [ م ُ آ خ َ ذَ ] (ع مص ) گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه او. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کسی را به گناه گرفتن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (تاج المصادر بیهقی ). کسی را به گناه عقوبت کردن . (از اقرب الموارد). کسی را به گناه او بگرفتن...
-
واژههای مشابه
-
مواخذه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش ۲. اعتراض، ایراد ۳. تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت ۴. بازخواست کردن ۵. تنبیه کردن، سیاست کردن
-
مواخذه
فرهنگ واژههای سره
بازخواست
-
مؤاخذه
لغتنامه دهخدا
مؤاخذه . [ م ُ آ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] (از ع ، اِمص ) مواخذة. مؤاخذت . گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه . گرفتن بر. گرفت و گیر. گرفتن و سیاست کردن . تنبیه کردن . کسی را به گناهش گرفتن . گرفتن . گرفتن به سیاست . تنبیه . (یادداشت مؤلف ). عقوبت وگرفتگی ...
-
مواخذه
لغتنامه دهخدا
مواخذه . [ م ُ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] (از ع ، اِمص ) تداول عامه از مؤاخذه . مؤاخذة. رجوع به مؤاخذه شود.
-
شدیداً مواخذه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ بِشِدَّة
-
واژههای همآوا
-
مؤاخذت
لغتنامه دهخدا
مؤاخذت . [ م ُ آ خ َ ذَ ] (از ع ، اِمص ) مؤاخذه . مؤاخذة. واجست .بازخواست و عقوبت به سبب گناه (این کلمه با کردن و شدن و نیز فرمودن صرف شود) (از یادداشت مؤلف ) : ترکان خاتون کربوغا را نهفته به اصفهان فرستادبه مؤاخذت برکیارق . (سلجوقنامه ٔ ظهیری )...
-
جستوجو در متن
-
زیر اخیه کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
مواخذه سخت
-
عقاب
واژگان مترادف و متضاد
بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات
-
سین(و) جیم
لهجه و گویش تهرانی
سؤال و جواب، مواخذه
-
مؤاخذات
لغتنامه دهخدا
مؤاخذات . [ م ُ آ خ َ ] (ع اِ) ج ِ مؤاخذة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مؤاخذة شود.
-
مؤخذ
لغتنامه دهخدا
مؤخذ. [ م ُءْ خ َ ] (ع ص ) مؤاخذه شده . معاقب . مورد مؤاخذه و سرزنش : هرکجا اندر جهان فال بدی است هرکجا مسخر، نکالی ، مؤخذی است . مولوی .و رجوع به مؤاخذه و مؤاخذ شود.