کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موم و مَرهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موم و مَرهم
فرهنگ گنجواژه
سخت نرم و مطیع.
-
واژههای مشابه
-
موم بره ،بره موم
لهجه و گویش تهرانی
اولین موم کندو که خواص طبی دارد(بهره= زنبور عسل جوان)
-
بَرّه موم،بَهره موم ،موم بَره
لهجه و گویش تهرانی
موم زنبور جوان(بهره)،موم سیاه زنبور عسل
-
dewaxing
مومزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] فرایند جدا کردن مومهای هیدروکربنی جامد از ترکیبات آلی
-
dewaxed
مومزدوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] ویژگی مادهای که موم آن گرفته شده باشد
-
نخل موم
لغتنامه دهخدا
نخل موم . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخت پرگل یا پرمیوه که از موم الوان سازند. (غیاث اللغات ). نخل مومین . شبیه نخل که از موم کنند : طبع مسکینت محصص از هنرهمچونخل موم بی برگ وثمر. مولوی (از جهانگیری ). || کنایه از شمع است : روی گرمی چونبین...
-
موم برافروختن
لغتنامه دهخدا
موم برافروختن . [ ب َ اَ ت َ] (مص مرکب ) شمع برافروختن . (آنندراج ) : نیوشنده از گرمی شاه روم به روغن زبانی برافروخت موم .نظامی .
-
موم کردن
لغتنامه دهخدا
موم کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گداختن . (ناظم الاطباء). || نرم کردن . موم گردانیدن .
-
موم آلود
لغتنامه دهخدا
موم آلود. (ن مف مرکب ) موم آلوده . آلوده به موم . عسل یا هر چیز که به موم آلوده باشد. رجوع به موم شود. || موم اندود. مشمع. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مشمع شود.
-
موم آین
لغتنامه دهخدا
موم آین . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) مومیا. (ناظم الاطباء). موم آیین . رجوع به مومیا شود.
-
موم اندرآب
لغتنامه دهخدا
موم اندرآب . [ اَ دَ ](اِ مرکب ) ماده ٔ لزج گندم . (یادداشت مؤلف ). هلک گندم . (یادداشت لغت نامه ).
-
موم رنگ
لغتنامه دهخدا
موم رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) به رنگ موم زرد. || موم گون . مانند موم نرم : نگه گرد جوشن گذاری خدنگ که آهن شدی پیش او موم رنگ .فردوسی .
-
مث موم
لهجه و گویش تهرانی
نرم ،بی اراده،تحت تسلط