کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موم برافروختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موم برافروختن
لغتنامه دهخدا
موم برافروختن . [ ب َ اَ ت َ] (مص مرکب ) شمع برافروختن . (آنندراج ) : نیوشنده از گرمی شاه روم به روغن زبانی برافروخت موم .نظامی .
-
واژههای مشابه
-
مؤم
لغتنامه دهخدا
مؤم . [ م ُ ءَم م ] (ع ص ) مقارب و موافق . || امر بَیّن و آشکار. (منتهی الارب ).
-
موم بره ،بره موم
لهجه و گویش تهرانی
اولین موم کندو که خواص طبی دارد(بهره= زنبور عسل جوان)
-
بَرّه موم،بَهره موم ،موم بَره
لهجه و گویش تهرانی
موم زنبور جوان(بهره)،موم سیاه زنبور عسل
-
bone wax
موم استخوان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ارتاپزشکی] آمیزهای از موم و روغن و گندزدا که با پر کردن فضاهای داخل استخوان خونریزی آن را در هنگام جراحی بند میآورد
-
encaustic, encaustic painting
مومرنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] فنی در نقاشی که سابقۀ آن به یونان باستان میرسد و در آن رنگماده (pigment) را با موم داغ مخلوط میکنند
-
dewaxing
مومزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] فرایند جدا کردن مومهای هیدروکربنی جامد از ترکیبات آلی
-
dewaxed
مومزدوده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی، مهندسی بسپار، مهندسی شیمی] ویژگی مادهای که موم آن گرفته شده باشد
-
نخل موم
لغتنامه دهخدا
نخل موم . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخت پرگل یا پرمیوه که از موم الوان سازند. (غیاث اللغات ). نخل مومین . شبیه نخل که از موم کنند : طبع مسکینت محصص از هنرهمچونخل موم بی برگ وثمر. مولوی (از جهانگیری ). || کنایه از شمع است : روی گرمی چونبین...
-
شان موم
لغتنامه دهخدا
شان موم . [ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی شان عسل باشد : مانند شان موم که ریزند شمع از آن شد خانه ها خراب که سروت نهال شد. وحید (از آنندراج ).رجوع به شان و شان عسل شود.
-
مهر موم
لغتنامه دهخدا
مهر موم . [ م ُ رِ م ُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مهری که از موم سازند. (آنندراج ). مهر و موم . رجوع به مهر و موم ذیل مهر شود.
-
موم شدن
لغتنامه دهخدا
موم شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از نرم و ملایم گشتن . (از یادداشت مؤلف ) : کس آن را نبرد مگر تیغ مرگ شود موم از آن تیغ پولاد ترگ . فردوسی .به فورم در آن حال معلوم شدچو داود کآهن بر او موم شد. سعدی (بوستان ).- چون (برسان ِ، به کردارِ، همچو)...
-
موم کردن
لغتنامه دهخدا
موم کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گداختن . (ناظم الاطباء). || نرم کردن . موم گردانیدن .
-
موم گردیدن
لغتنامه دهخدا
موم گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (ص مرکب ) موم شدن . || نرم شدن : نگردد موم هرگز هیچ آهن نگردد دوست هرگز هیچ دشمن . (ویس و رامین ).چو لقمان دید کاندر دست داودهمی آهن به معجز موم گردد.سعدی (گلستان ).