کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مولوی روم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مولوی روم
لغتنامه دهخدا
مولوی روم . [ م َ / مُو ل َ ی ِ ] (اِخ ) مولوی رومی . مولانا جلال الدین . (از یادداشت مؤلف ) : هنگامه ٔ ارباب سخن چون نشود گرم صائب سخن از مولوی روم درافکند. صائب تبریزی .و رجوع به مولوی شود.
-
واژههای مشابه
-
مولوی خانه
لغتنامه دهخدا
مولوی خانه . [ م َ / مُو ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانقاه دراویش . (ناظم الاطباء).
-
زاویه ٔ مولوی خانه
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ مولوی خانه . [ ی َ ی ِ م َ ل َ ن َ ] (اِخ ) تکیه ٔ درویشان و معروف به تکیه ٔمولوی خانه است در دمشق . این زاویه که در نزدیکی جامع تنکز واقع شده و در نهایت زیبائی است بسال 993 تعمیر شده و متعلق بمولویه که دراویش منسوب به جلال الدین رومی هستند م...
-
خطیب رستم مولوی
لغتنامه دهخدا
خطیب رستم مولوی . [ خ َ رُ ت َ م ِ م َ ل َ ] (اِخ ) یکی از عالمان لغت و فرهنگ است و او راست : لغةالعجم من لغةالفرس و وسیلة المقاصد فی لغة الفرس که این کتاب مشتمل بر هزارونودوپنج مصدر و ده هزار اسم است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
ملای روم
لغتنامه دهخدا
ملای روم . [ م ُل ْ لا ی ِ ] (اِخ ) جلال الدین محمد بلخی . رجوع به مولوی شود.
-
مولانای روم
لغتنامه دهخدا
مولانای روم . [ م َ/ مُو ی ِ ] (اِخ ) لقب مولانا جلال الدین محمد رومی بلخی معروف به مولوی . ذکر مولوی با لقب مولاناء روم در تاریخ گزیده که قریب شصت سال بعد از وفات مولوی تألیف شده است (یعنی در 730 هَ . ق .) آمده است و نشان می دهد که مولوی در حیات خو...
-
روم
لغتنامه دهخدا
روم . (اِخ ) رُم . در تداول مورخان اسلامی شهر پایتخت ایتالیا ومقر پاپ واقع در کنار رود تیبریس که 1178000تن جمعیت دارد. (ناظم الاطباء). نام پایتخت کشور ایطالیا که در قدیم پایتخت رومیان بوده است . این کلمه را بجای کلمه ٔ رُم که نام شهر کرسی کشور ایتالی...
-
تلاتلا
لغتنامه دهخدا
تلاتلا. [ ت َ ت َ ] (اِ صوت ) تلالا : مست و خراب می روم در ره عشق بوالعلاباک ندارم از بلاتن تننا تلاتلا. مولوی (از انجمن آرا).رجوع به تلالا شود.
-
حب الوطن
لغتنامه دهخدا
حب الوطن . [ ح ُب ْ بُل ْ وَ طَ ] (ع اِ مرکب ) وطن پرستی . میهن دوستی : در سفر گر روم بینی یا ختن از دل تو کی رود حب الوطن . مولوی .حب الوطن من الایمان . (حدیث ).
-
وندر
لغتنامه دهخدا
وندر.[ وَ دَ ] (حرف ربط + حرف اضافه ) (از: و + اندر) و در. و اندر. (فرهنگ فارسی معین ) وَاندر : تدبیرصد رنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی وندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لایری .مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 4).
-
مستسعد
لغتنامه دهخدا
مستسعد. [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استسعاد. نیک بخت و مبارک و میمون و کامران . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بهره مند. رجوع به استسعاد شود : قیاصره ٔ روم به شرف ادراک خدمتش اگر مستسعد گشتندی ... (جهانگشای جوینی ).گر کسی می گفتشان کاین سو دویدت...
-
ضیف
لغتنامه دهخدا
ضیف . [ ض َ ] (ع اِ) میهمان . نزیل . مهمان (واحد و جمع و مؤنث و مذکر در وی یکسانست ). (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). مهمان و میهمانان . (دهار). و قد یجمع علی اَضیاف و ضیفان و ضیوف . (منتهی الارب ) : گفت واللَّه تا ابد ضیف توام هر کجا باشم بهر جا که ...
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [ وَه ْ ] (صوت ) آه . آخ . آوخ . آواه . دریغا. دریغ. افسوس . واحسرتا. کلمه ای است که از درد یا اسف و اندوه گوینده حکایت کند : باز چون شب می شود آن گاو زفت میشود لاغر که آوه رزق رفت . مولوی .همچو مجنونی که بشنید از یکی که مرض آمد بلیلی اندکی گفت...