کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مولد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مولد
/mo[w]led/
معنی
۱. جای ولادت؛ محل تولد؛ زادبوم.
۲. زمان ولادت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تولیدگر، خالق، زایا، زاینده، سازنده
۲. دینام، ژنراتور
برابر فارسی
زایش ده
دیکشنری
gen _, generative, generator
-
جستوجوی دقیق
-
مولد
واژگان مترادف و متضاد
۱. تولیدگر، خالق، زایا، زاینده، سازنده ۲. دینام، ژنراتور
-
مولد
واژگان مترادف و متضاد
زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن
-
مولد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← مولد برق
-
مولد
فرهنگ واژههای سره
زایش ده
-
مولد
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زادگاه . 2 - هنگام زادن . ج . موالد.
-
مولد
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ لِّ) [ ع . ] (اِفا.) تولید کننده ، زاینده .
-
مولد
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ لَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - تولید شده ، زاییده . 2 - پدید آورده . 3 - شخص عجمی که در عرب پرورش یافته . 4 - کلام ساخته و بر بافته . 5 - لغت عجمی که عرب در کلام استعمال کند. 6 - لغتی که قدمت استعمال ندارد، مستحدث . ج . (برای کسان ) مولدین .
-
مولد
لغتنامه دهخدا
مولد. [ ل ِ ] (ع ص ) امرأة مولد؛ زن زاینده . ج ، موالید، موالد. (ناظم الاطباء). مادر. (آنندراج ). || (از ماده ٔ ایلاد) پدیدآورنده . پیداآورنده . (یادداشت مؤلف ) : سنگ و آهن مولد ایجاد نارزاد آتش زین دو والد قهربار.مولوی .
-
مولد
لغتنامه دهخدا
مولد. [ م َ ل ِ ] (ع اِ) زمان ولادت . (آنندراج ) (غیاث ). هنگام زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هنگام تولد. زایچه . گاه زادن . هنگام زادن . زمان زادن . سال ولادت . تاریخ ولادت . (یادداشت مؤلف ). || جای زادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای...
-
مولد
لغتنامه دهخدا
مولد. [ م َ ل ِ ] (ع مص ) ولاد. ولادة. الادة. (ناظم الاطباء). ولادت . زادن . و رجوع به ولادة شود.
-
مولد
لغتنامه دهخدا
مولد. [ م ُ وَل ْ ل َ ] (ع ص ) زاییده شده . || تولیدشده و پرورده شده و پیداشده . (ناظم الاطباء). چیزی که از اصلی بیرون آورندش . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || شخص دوتخمه چنانچه پدرش از هند و مادرش از حبش باشد. (غیاث ) (آنندراج ). دورگه . || شخص عجمی ...
-
مولد
لغتنامه دهخدا
مولد. [ م ُ وَل ْ ل ِ ] (ع ص ) تولیدکننده و زاینده و پرورنده . (ناظم الاطباء). زاینده : باقلا مولد ریاح است . (یادداشت مؤلف ).- مولداللعاب ؛ گوشت که در بیخ زبان است . (یادداشت مؤلف ).- مولد منی ؛ اغذیه و ادویه که قوت باه دهد. (یادداشت مؤلف ).|| ...
-
مولد
لغتنامه دهخدا
مولد. [ مُل ْ ] (انگلیسی ، اِ) (اصطلاح مطبعی ) محلی است در ماشین حروفچینی جدید که سطر ماتریس در آنجا قرار می گیرد یعنی جلو دهنه ٔ دیگ سرب و دیگ سرب به آن نزدیک شده شکل حروف ریخته می شود. (راهنمای فن چاپ ص 79).
-
مولد
دیکشنری عربی به فارسی
دينام , دينامو , مولد , زاينده , زاده اروپايي وزنگي , دورگه
-
مولد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَولد، جمع: موالد] mo[w]led ۱. جای ولادت؛ محل تولد؛ زادبوم.۲. زمان ولادت.