کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مولایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مولایی
لغتنامه دهخدا
مولایی . [ م َ / مُو ] (حامص ) مولا و سرور بودن . سروری و آقایی و بزرگی . (ناظم الاطباء). || بندگی و بردگی . غلامی و چاکری و خدمتگزاری : این دو طفل هندو از بام دماغ بر در صدرش به مولایی فرست . خاقانی .به جوش آمد سخن در کام هرکس به مولایی برآمد نام هر...
-
جستوجو در متن
-
بارخدایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزرگی، سروری، مولایی ۲. پادشاهی، سلطنت ۳. الوهیت، خدایی
-
مولویت
لغتنامه دهخدا
مولویت . [ م َ / مُو ل َ وی ی َ ] (از ع ، اِمص ) مولایی . آقایی . سیادت . (یادداشت مؤلف ) : تا خفض جناح تو شود و نتن مولویت و رعونت از تو بیرون رود. (مزارات کرمان ص 3). و رجوع به مولا و مولی شود.
-
صاحب کلاهی
لغتنامه دهخدا
صاحب کلاهی . [ح ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) پادشاهی . تاجداری : جهان را بگیریم و شاهی کنیم همه ساله صاحب کلاهی کنیم . نظامی .به مولایی سپرد آن پادشاهی دلش سیر آمد از صاحب کلاهی . نظامی .گر او را دعوی صاحب کلاهی است مرا نیز از قصب سربند شاهی است . نظامی .جوا...
-
بارخدایی
لغتنامه دهخدا
بارخدایی . [ خ ُ ] (حامص مرکب ) پادشاهی . بزرگی . مولایی . امیری . سروری : حقشناسی است که از بارخدایی نکنددر حق هیچکسی تا بتواند تقصیر. فرخی .اینت آزادگی و بارخدایی و کرم اینت احسانی کآن را نه کنار است نه مر.فرخی .شاه ملکان پیشرو بارخدایان زایزد ملکی...
-
خدیجه
لغتنامه دهخدا
خدیجه . [ خ َ ج َ ] (اِخ ) بنت الرشید. این زن که دختر هارون الرشید است مولایی داشته بنام محمدبن ابراهیم که محمدبن داودبن الجراح در کتاب خود مسمی ̍ به کتاب الوزراء داستانی از او بنقل از پدرش راجع بسیاست فضل بن الربیع درباره ٔ برامکه نقل می کند. رجوع ب...
-
زوله
واژهنامه آزاد
نام یکی از ایلات قدیمی کرد در استان کرمانشاه میباشد. وجه تسمیه:«زوله»(zulæ) که منشاء اصلی هسته های اولیه طایفه آنها، شهرزول یا به روایتی شهر زول بوده است ایل زوله به بخشهای کوچکتری تقسیم شده که عبارتند از زنگنه{کرم الهی}خالوندی{خالوندی}یوسفی میاخ{می...
-
کنیت
لغتنامه دهخدا
کنیت . [ ک ُ ی َ ] (ع اِ) کنیة. کنیه . نامی که در اول آن کلمه ٔ «ابو»، «ابا»، «ابی » (پدر)، «ام » (مادر)، «ابن » (پسر)، «بنت » (دختر) باشد، مانند ابوالحسن ، اباالقاسم ، ابی بکر، ام کلثوم ، ابن حاجب ، بنت الکرم . (فرهنگ فارسی معین ). نامی که در اول آن...
-
حلاج
لغتنامه دهخدا
حلاج . [ ح َل ْ لا ] (اِخ ) حسین بن منصور بیضاوی ، مکنی به ابوالغیث با ابومغیث یا ابومعتب یا ابوعبداﷲ. از بزرگان عرفا و صوفیه است که با جنید بغدادی و بعض اکابر صوفیه مصاحبت داشته است . اقوال اهل علم درباره ٔ وی مختلف است . گروهی وی را از اولیاء پندار...
-
فروشستن
لغتنامه دهخدا
فروشستن . [ ف ُش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن و پاکیزه کردن : چو کرد او کلیزه پر از آب جوی به آب کلیزه فروشست روی . منطقی رازی .- دست فروشستن ؛ دست شستن . صرف نظر کردن . چشم پوشیدن : غرور جوانی چو از سر نشست ز گستاخ کاری فروشوی دست . نظامی .مکن با فرومای...
-
کمربسته
لغتنامه دهخدا
کمربسته . [ ک َ م َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) کمربند بر میان بسته : بزرگان سوی کاخ شاه آمدندکمربسته و با کلاه آمدند. فردوسی . || به معنی مستعد و مهیا و آماده ٔ خدمت شده باشد. (برهان ). کنایه از آماده و مهیا برای کاری . (آنندراج ). مستعد. ...
-
مولا
لغتنامه دهخدا
مولا. [ م َ ] (ع ص ، اِ) مولی . سرور. مخدوم . سرپرست که مورد احترام و ستایش کس یا کسان باشد. (از یادداشت مؤلف ). صاحب و خداوندگار و مالک و خواجه : بیعت کردم به سید خود و مولای خود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 315).گویی که خدای است فرد رحمان مولاست همه خلق...
-
بیمه
لغتنامه دهخدا
بیمه . [ م َ / م ِ ] (از هندی ، اِ) ضمانت مخصوصی است از جان یا مال که در تمدن جدید رواج یافته است ، به این طور که برای شخص یا مال ماهانه مبلغی به شرکت بیمه میدهند و در صورت اصابت خطر به جان و یا مال ، شرکت مبلغ معینی میدهد. (از فرهنگ نظام ). اطمینان ...
-
مولی
لغتنامه دهخدا
مولی . [ م َ لا ] (ع ص ، اِ) مولا. آزادکرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از اقرب الموارد). آزادکرده . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). آزادشده . آزادکرده شده . مُعْتَق . ج ، مَوالی . و منسوب بدان مولوی است . (یاد...