کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موقع شناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
موقعشناس
واژگان مترادف و متضاد
وقتشناس، موقعیتشناس، فرصتشناس ≠ موقعنشناس
-
موقعشناس
لغتنامه دهخدا
موقعشناس . [ م َ / مُو ق ِ ش ِ ] (نف مرکب ) موقعشناسنده . شناسنده ٔ موقع. آنکه زمان و مکان مناسب امر یا موضوعی را بشناسد. وقت شناس . لحظه شناس . (از یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
وقت شناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - موقع شناس . مق وقت ناشناس . 2 - عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه ،منجم ، ستاره - شناس . 3 - کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت .
-
tactful
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاکتیکی، با نزاکت، موقع شناس، مبادی اداب، دنیا دار
-
لبق
دیکشنری عربی به فارسی
شمرده سخن گفتن , مفصل دار کردن , ماهر در صحبت , بندبند , مبادي اداب , بانزاکت , موقع شناس , دنيا دار
-
موقعشناس
لغتنامه دهخدا
موقعشناس . [ م َ / مُو ق ِ ش ِ ] (نف مرکب ) موقعشناسنده . شناسنده ٔ موقع. آنکه زمان و مکان مناسب امر یا موضوعی را بشناسد. وقت شناس . لحظه شناس . (از یادداشت مؤلف ).
-
وقت شناس
لغتنامه دهخدا
وقت شناس . [ وَ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت شناسنده . موقع شناس . (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد. مقابل وقت ناشناس و وقت نشناس : به سمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد. حافظ. || عالم به علم ساعات و...
-
وقت ناشناس
لغتنامه دهخدا
وقت ناشناس . [ وَ ش ِ ] (نف مرکب ) وقت ناشناسنده . کسی که مقام و موقع را تشخیص ندهد. مقابل وقت شناس .
-
هسته
لغتنامه دهخدا
هسته . [ هََ ت َ / ت ِ ] (اِ) خسته ٔ میوه ها مانند هلو و زردآلو و جز آن ... (ناظم الاطباء). استخوان و دانه ٔ میوه . (انجمن آرا). مجموعه ٔ دانه و درون بر برخی گیاهان که در داخل میوه قرار دارد. || (اصطلاح علوم طبیعی ) جسم شفاف و متجانسی که در داخل سیتو...
-
وقت
لغتنامه دهخدا
وقت . [ وَ ] (ع اِ) هنگام . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). و آن مقداری است از روزگار و بیشتر در زمان گذشته به کار رود و جمع آن اوقات است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقداری از زمانی که برای امری فرض شده . (فرهنگ فارسی معین ). ساعت . فرصت . ...
-
منت
لغتنامه دهخدا
منت . [ م ِن ْ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) منة. شماره ٔ احسان و نیکوییهایی که درباره ٔکسی کرده و بار نعمت بر آن کس نهاده و وی را مرهون احسان خود دانسته . (ناظم الاطباء). نکویی و احسان کردن با کسی و در صراح نوشته که منت نعمت دادن و بیان کردن نیکی خویش بر کسی ...
-
غارنشینی
لغتنامه دهخدا
غارنشینی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) وضع زندگی مردمی که در ازمنه ٔ ماقبل تاریخ در غار زندگی می کردند. مرحوم اقبال آشتیانی در کلیات تاریخ تمدن جدید ص 4گوید: «اولین آثاری که از انسان واقعی بدست آمد از 30000 سال قبل است و بیشتر آنها نیز متعلق به اروپای غربی ...
-
اصیل الدین
لغتنامه دهخدا
اصیل الدین . [ اَ لُدْ دی ] (اِخ ) حسن . لقب پسر خواجه نصیرالدین طوسی معاصر اولجایتو (که در سال 703 هَ . ق . بتخت سلطنت نشست ) بود. و اولجایتو در حدود 706 که از تبریز بمراغه رفت و رصدخانه ٔ آن شهر را بازدید کرد اصیل الدین را به اداره ٔآن گماشت . و اد...
-
پنبه
لغتنامه دهخدا
پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ا) گیاهی که از الیاف غوزه ٔ آن ریسمان و پارچه کنند. کرشَف . کُرسُف . کرفُس . کرسوف . قضم . قطب . بِرَس ْ. قُطْن . قُطُن ّ. طُوط. قور. شحم الارض . رازقی . خرنف . ندف . دِعس . عَطب . عُطب . عُطُب . عطوب . (منتهی الارب ) : می...