کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موقت
/movaqqat/
معنی
۱. [مقابلِ دائم] دارای زمان محدود و معیّن.
۲. (اسم) زمان محدود و معیّن.
فرهنگ فارسی عمید
برابر فارسی
چندگاهه، گذرا، زودگذر
دیکشنری
impermanent, interim, provisional, temporary, tentative, transitional
-
جستوجوی دقیق
-
موقت
فرهنگ واژههای سره
چندگاهه، گذرا، زودگذر
-
موقت
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ قَّ) [ ع . موقة ] (ص .) 1 - وقت معین و محدود. 2 - ناپایدار، محدود.
-
موقت
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ قِ) [ ع . ] (اِ.) جایی که برای تعیین وقت مقرر گردد.
-
موقت
لغتنامه دهخدا
موقت . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جایی که برای وقت دادن مقرر کرده باشند. (ناظم الاطباء). میقات . (منتهی الارب ). || هنگامی که برای تعیین جای مقرر شده باشد. (ناظم الاطباء). هنگام . ج ، مواقت . (مهذب الاسماء). هنگام . هنگام معلوم شده . (یادداشت مؤلف ).
-
موقت
لغتنامه دهخدا
موقت . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع ص ) هنگام معین ثابت و محدود. (ناظم الاطباء). هنگام پیداکرده شده . (آنندراج ) (منتهی الارب ).- وقت موقت ؛ هنگام معین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).وقت محدود معین . (از المنجد). || هرچیز که دارای وقت و هنگام باشد. ناپا...
-
موقت
لغتنامه دهخدا
موقت . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) تعیین کننده ٔ وقت و ساعت . (ناظم الاطباء). وقت معین کننده . هنگام پیداکننده . (آنندراج ). || آنکه در مسجد تعیین میکند وقتی را که مردم برای نماز و دعا جمع گردند. (ناظم الاطباء). || منجمی که در زمان آل عثمان برای معلوم ک...
-
موقت
دیکشنری عربی به فارسی
موقت , موقتي , شرطي , مشروط
-
موقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movaqqat ۱. [مقابلِ دائم] دارای زمان محدود و معیّن.۲. (اسم) زمان محدود و معیّن.
-
موقت
دیکشنری فارسی به عربی
فاصل , موقت
-
واژههای مشابه
-
temporary barrier
مانع موقت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] مانعی برای جلوگیری از ورود وسایل نقلیه به محوطههای ساختوساز یا عملیات نگهداری و مرمت راه که درعینحال به دلیل خاصیت ضربهگیری از شدت برخوردهای احتمالی و خسارات ناشی از آنها میکاهد
-
detour
مسیر موقت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] راهی که بهطور موقت بین دو نقطه از راه اصلی کشیده شود
-
ephemeral key
کلید موقت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] کلید کوتاهمدت و غیرقابل تکراری که با هر بار اجرای فرایند برقراری کلید، تولید میشود
-
فروکاست موقت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ← فروکش موقت
-
remittence
فروکش موقت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] تخفیف موقت علائم بیماری متـ . فروکاست موقت