کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موفق
/movaffaq/
معنی
توفیقیافته؛ کامروا؛ بهرهمند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پیروز، کامروا، کامکار، کامیاب ≠ ناکام
برابر فارسی
کامیاب، پیروز، پیروزمندانه
دیکشنری
going, golden, lucky, palmy, prosperous, successful, triumphant, well-to-do
-
جستوجوی دقیق
-
موفق
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، کامروا، کامکار، کامیاب ≠ ناکام
-
achiever
موفق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] ویژگی کسی که موفقیت کسب میکند
-
موفق
فرهنگ نامها
(تلفظ: movaffaq) (عربی) توفیق یافته در امری یا به مقصود رسیده ، پیروز ؛ توأم با موفقیت .
-
موفق
فرهنگ واژههای سره
کامیاب، پیروز، پیروزمندانه
-
موفق
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ فَّ) [ ع . ] (اِمف .) کامروا، بهره مند.
-
موفق
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ فِّ) [ ع . ] (اِ فا.) 1 - مدد کننده . 2 - به مقصود رساننده . 3 - خدای تعالی .
-
موفق
لغتنامه دهخدا
موفق . [ م ُ وَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابواسماعیل مشهور به اخطب خوارزم یا خطیب خوارزمی و مکنی به ابوالمؤید و رجوع به ابوالمؤید موفق ... شود.
-
موفق
لغتنامه دهخدا
موفق . [ م ُ وَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن علی هروی ، مکنی به ابومنصور که در نیمه ٔ آخر سده ٔ چهارم و نیمه ٔ اول سده ٔ پنجم می زیسته است . او راست : کتاب معروف «الابنیة عن حقایق الادویة».
-
موفق
لغتنامه دهخدا
موفق . [ م ُ وَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حسن خاصی خوارزمی ، مکنی به ابوالمؤیدو ملقب به صدرالدین ، عالم اصول و فقه و خلافیات و عارف به ادب و حسن انشاء. نسبت وی به خاص از دیه های خوارزم و تولد او به جرجانیه خوارزم به سال 579 و مرگ او به مصر در سال 6...
-
موفق
لغتنامه دهخدا
موفق . [ م ُ وَف ْ ف َ ] (اِخ ) ادریس الموفق . رجوع به ادریس الموفق شود.
-
موفق
لغتنامه دهخدا
موفق . [ م ُ وَف ْ ف َ ] (ع ص ) توفیق یافته . (ناظم الاطباء). || کسی که پس از گمراهی به راه راست هدایت شده باشد. (از تعریفات جرجانی ). رشید. هدایت شده . (یادداشت مؤلف ). || دارای توفیق و آنکه هر کاری برای وی موافقت می کند و به آسانی دست می دهد و بخت...
-
موفق
لغتنامه دهخدا
موفق . [ م ُ وَف ْ ف ِ ] (ع ص ) توفیق ده و کسی که ارشاد میکند و راهنمایی می کند و بهره مند می سازد و دستگیری می کند و یاری می دهد: واﷲالموفق المعین ؛ خداوند عالم توفیق ده و راهنمای و یاری کننده است . (ناظم الاطباء). توفیق ده . (غیاث ). توفیق دهنده . ...
-
موفق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movaffaq توفیقیافته؛ کامروا؛ بهرهمند.
-
موفق
دیکشنری فارسی به عربی
مربح , ناجح