کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موفر
/movaffar/
معنی
فراوان؛ بسیار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موفر
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ فَّ) [ ع . ] (اِمف .) افزون کرده شده ، بسیار شده .
-
موفر
لغتنامه دهخدا
موفر. [ م ُ وَف ْ ف َ ] (ع ص ) وافر و فراوان و بسیار افزون . (ناظم الاطباء). زیاد کرده شده و بسیار کرده شده . (غیاث ) : نصرت نثار عید برافشاند کز عراق شاه مظفر آمد و جاه موفرش . خاقانی .هرچند کان عطای موفا شگرف بوددانند کاین ثنای موفرنکوتر است . خاقا...
-
موفر
لغتنامه دهخدا
موفر. [ م ُ وَف ْ ف ِ ] (ع ص ) زیادکننده ٔ خرج . (غیاث ) (آنندراج ).
-
موفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] movaffar فراوان؛ بسیار.
-
جستوجو در متن
-
موفری
لغتنامه دهخدا
موفری . [ م ُ وَف ْ ف َ ] (حامص ) صفت و حالت موفر. فراوانی و بسیاری : عالم نو بنا کند رای تو از مهندسی کشور نو رقم زند فر تو از موفری . خاقانی .و رجوع به موفر شود.
-
تمهید ساختن
لغتنامه دهخدا
تمهید ساختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) تمهیدکردن . راست کردن . ترتیب و انتظام دادن : کافرم گر پیش از او یا بیش از او اسلام رازین نمط کو ساخت تمهید موفر ساختند. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 114).رجوع به تمهید و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
موفور
لغتنامه دهخدا
موفور. [ م َ ] (ع ص ) تمام . (منتهی الارب ). بسیار و افزون و تام و کامل . (ناظم الاطباء). بسیارکرده شده و تمام . (از غیاث ) (آنندراج ). وافر و فراوان و بسیار و افزون و بیشمار وبیرون از حد و به منتها درجه و درست و کامل و تمام .(ناظم الاطباء). تمام کرد...
-
موفا
لغتنامه دهخدا
موفا. [ م ُ وَف ْ فا ] (ع ص ) وفا کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). || مجازاً به معنی تمام و کامل می آید. (غیاث ) (آنندراج ) : ساربانا به وفا بر تو که تعجیل نمای کز وفای تو به من شکر موفا شنوند. خاقانی .هرچند کان عطای موفا شگرف بوددانند کاین ثنای موفر ن...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ ] (ع مص ) محکم تافتن رسن را. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). محکم تافتن . (تاج المصادر بیهقی ). استوار کردن تابیدن چیزی را. (شرح قاموس ). || قوی و پس رو مادر گردیدن بچه آهو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قو...
-
طغان شاه
لغتنامه دهخدا
طغان شاه . [ طُ ] (اِخ ) ابن الب ارسلان محمدبن جغری بیک بن میکائیل . لقب وی شمس الدوله و کنیتش ابوالفوارس است . به روزگار الب ارسلان حکومت خراسان داشت ، و مستقر وی هرات بود. ازرقی از مداحان اوست ، و او غیر از طغانشاه بن مؤید آی ابه است که پس از سلطا...
-
شگرف
لغتنامه دهخدا
شگرف . [ ش َ / ش ِ گ َ ] (ص ) نادر. کمیاب .(ناظم الاطباء). طرفه . (یادداشت مؤلف ) : چون برآیند از تک دریای ژرف کشف گردد صاحب در شگرف . مولوی . || عجیب . (انجمن آرا) (آنندراج ). شگفت انگیز. عجیب و غریب . (یادداشت مؤلف ) : همه کارهای شگرف آوردچو خشم ...
-
شعر
لغتنامه دهخدا
شعر.[ ش ِ ] (ع اِ) علم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانش . فقه . فهم . درک . ادراک . وقوف . (یادداشت مؤلف ). دانایی . (نصاب الصبیان ). || چکامه و چامه و سرود و نظم و بیت و سخن موزون و مقفا اگرچه بعضی قافیه را شرط شعر نمی دانند. (ناظم الاطباء)...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه ٔ برمکی ندیم فاضل و صاحب فنون و اخبار و نجوم و نوادر بود و ابونصربن المرز...
-
ازرقی
لغتنامه دهخدا
ازرقی . [ اَ رَ ] (اِخ ) هروی ابوبکر زین الدین بن اسماعیل الورّاق الازرقی الهروی . پدر وی اسماعیل ورّاق معاصر فردوسی بود و فردوسی هنگام فرار از سلطان محمود غزنوی چون بهرات رسیدبخانه ٔ او نزول کرد و مدت ششماه در منزل او متواری بود. از بعض ابیات او معل...