کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موغ
/muq/
معنی
درخت خرما: ( با قبلهٴ آتشین چو موغند / ای ماه بگو که از کجایی (مولوی: ۱۱۲۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موغ
لغتنامه دهخدا
موغ . (اِ صوت ) بانگ کردن گربه . (آنندراج ).
-
موغ
لغتنامه دهخدا
موغ . (ص ، اِ) مغ را گویند. (برهان ). ج ، موغان .(ناظم الاطباء). مغ. (زمخشری ). همان مغ است . (آنندراج ) (انجمن آرا). مجوس . (یادداشت مؤلف ) : با قبله ٔ آتشین چو موغندوز آتشهات در فروغند. ؟ (از آنندراج ).و رجوع به مغ شود.
-
موغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] muq درخت خرما: ( با قبلهٴ آتشین چو موغند / ای ماه بگو که از کجایی (مولوی: ۱۱۲۱).
-
واژههای همآوا
-
موق
لغتنامه دهخدا
موق . (ع اِ) مورچه ٔ پردار. || غبار. || کنج چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گوشه ٔ چشم به طرف بینی . (غیاث ). دنباله ٔ چشم . || موزه ٔ درشت که بر موزه ٔ دیگر پوشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
موق
لغتنامه دهخدا
موق . (ع مص ) مَوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گول گردیدن . (آنندراج ). احمق شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || مردن . (منتهی الارب ). رجوع به مَوق شود. || (اِمص ) گولی . || بیهوشی . || کندی ذهن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنند...
-
موق
لغتنامه دهخدا
موق . (معرب ، اِ) سر موزه ، معرب است . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). صندل پیش بند. ج ، امواق . (از مهذب الاسماء). معرب موزه یا موکه ، گالش . گتر. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، امواق . (دهار) (آنندراج ). معرب موزه ٔفارسی است مانند موزج . (از المعرب جوالی...
-
موق
لغتنامه دهخدا
موق . [ م َ ] (ع مص ) ارزان آمدن بیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ارزان شدن آخریان . (از دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || مردن و هلاک گشتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مؤق . مؤوق . مواقة. || گول گردیدن . (منتهی الارب )...
-
جستوجو در متن
-
موغبد
لغتنامه دهخدا
موغبد. [ ب َ ] (اِ مرکب ) مغبد (از: موغ = مُغ+ بد = پات و پاد) به معنی پیشوا و پاسدار مغ. پیشوای بزرگ مغان . (ناظم الاطباء). و رجوع به موبد شود.
-
مجوسی
لغتنامه دهخدا
مجوسی . [ م َ ] (معرب ، ص نسبی ) منسوب به مجوس . || مغ و آتش پرست است که پیرو زردشت باشد. (منتهی الارب ). آتش پرست و پیرو زرتشت . ج ، مجوس . (ناظم الاطباء). واحد مجوس . (از آنندراج ). مغ. موغ .گبر. آتش پرست . فردی از مجوس . آنکه به دین مجوس است .ج ، ...
-
آتش پرست
لغتنامه دهخدا
آتش پرست . [ ت َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه آتش را چون قبله ای نیایش کند : همه کسی صنما [ مر ] ترا پرستد و مااز آتش دل آتش پرست شاماریم . منطقی (از فرهنگ اسدی ، خطی ).بیک هفته بر پیش یزدان بدندمپندار کآتش پرستان بدندکه آتش بدانگاه محراب بودپرستنده را د...