کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موعظت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موعظت
لغتنامه دهخدا
موعظت . [ م َ ع ِ ظَ ] (ع مص ) موعظة. موعظه . اندرز گفتن . (یادداشت مؤلف ). پند دادن . (غیاث ) (دهار). || (اِ) پند. اندرز. نصیحت . موعظه . موعظة. وعظ. عظة. ذکر آنچه انسان را به توبه و تزکیه ٔ نفس بدارد. (از یادداشت مؤلف ) : اگر از این معنی نوشتن گی...
-
واژههای همآوا
-
موعظة
لغتنامه دهخدا
موعظة. [ م َ ع ِ ظَ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل گرم کننده . (منتهی الارب ). وعظ. (ناظم الاطباء). پند دادن و موعظه کردن . (یادداشت مؤلف ). پند دادن . (آنندراج ). و رجوع به وعظ شود. || (اِ) پند. ج ، مواعظ. (مهذب الاسماء). پند و نصیحت به سخنان...
-
مَوْعِظَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
اندرز - موعظه - نصيحت - پند (از ماده وعظ به معناي بازداشتن و منع کردن کسي از کاري همراه با ترسانيدن . و نيز وعظ به معناي تذکر دادن است به انجام عملي خير ، به بياني که دل شنونده را براي پذيرفتن آن تذکر نرم کند)
-
جستوجو در متن
-
موعظه
واژگان مترادف و متضاد
اندرز، پند، تذکیر، خطابه، نصیحت، وعظ، موعظت
-
هزل مانند
لغتنامه دهخدا
هزل مانند. [ هََ ن َن ْ] (ص مرکب ) هر سخن شوخی آمیز و بیهوده : جداو هزل مانند و موعظت او حکمت پیوند. (سندبادنامه ).
-
ابراهیم بن احمد رقی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن احمد رقی . [ اِ م ِ ن ِ اَ م َ دِ رَق ْ قی ] (اِخ ) از مشایخ صوفیه . او را با ابراهیم قصار صحبت بوده و به سال 347 هَ .ق . درگذشته است . سخنان بسیار در پند و موعظت از او منقول است .
-
برون سرایی
لغتنامه دهخدا
برون سرایی . [ ب ِ / ب ُ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به برون سرا : محک مشاهد حال است عاقلان دانندکه سکه ٔ درم من برون سرایی نه . نزاری قهستانی .افسانه ٔ موعظت سرایان نقدی است ولی برون سرایی .نزاری قهستانی .
-
موعظة
لغتنامه دهخدا
موعظة. [ م َ ع ِ ظَ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل گرم کننده . (منتهی الارب ). وعظ. (ناظم الاطباء). پند دادن و موعظه کردن . (یادداشت مؤلف ). پند دادن . (آنندراج ). و رجوع به وعظ شود. || (اِ) پند. ج ، مواعظ. (مهذب الاسماء). پند و نصیحت به سخنان...
-
ابوطالب
لغتنامه دهخدا
ابوطالب . [ اَ ل ِ ] (اِخ ) مکّی . محمدبن علی بن عطیه صوفی واعظ. او از مردم ایران بود از نواحی جبل و مجاورت مکّه اختیارکرد و از اینرو او را مکّی گویند. سپس به عراق شد و چندی به بصره و مدّتی به بغداد زیست و در هر دو جا موعظت میکرد لکن برای کلماتی درشت...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل . وی از زهاد و معاصر با مهدی خلیفه است . در کتاب الوزراء و الکتّاب آمده است که صالح نزد مهدی رفت و او را موعظت کرد و سیرت عمرین را متذکر شد، صالح در پاسخ گفت : زمانه فاسد و مردمان دیگرگون شده اند و عادات نو پدید گش...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن مسرّح تمیمی . وی زعیم فرقه ٔ صفریه و نخست کس است که از آنها خروج کرد و کثیرالعبادة بود و در دارا و موصل و جزیره سکونت جست . وی را اصحابی بود که برایشان قرآن می خواند و آنان را موعظت میکرد، سپس آنان را به خروج و انکار ظلم و ج...
-
ابوالحسین
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ] (اِخ ) احمدبن حسین بن احمد واعظ، معروف به ابن سماک . معاصر القادر باﷲ و القائم بامراﷲ عباسی . مولد او به سال 330 هَ . ق . وی حدیث از جعفر خالدی و دیگران فراگرفت و در جامع منصور و جامع مهدی موعظت میکرد و مائل بتصوف بود...
-
موعظه
لغتنامه دهخدا
موعظه . [ م َ ع ِ ظَ ] (ع اِ) موعظة. پند و نصیحت و آنچه را شخص از پند و نصیحت و وعد و وعید بیان می کند. (ناظم الاطباء) : موعظه های شافی در سلک عبارت کشیده است . (گلستان ). و رجوع به موعظت و موعظة شود.- موعظه فرمودن ؛ پند دادن . نصیحت کردن . اندرز گف...