کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موصول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موصول
/mo[w]sul/
معنی
چیزی که به چیز دیگر پیوستهشده؛ وصلشده؛ پیوندشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
متصل، پیوسته، چسبیده، وصل
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موصول
واژگان مترادف و متضاد
متصل، پیوسته، چسبیده، وصل
-
موصول
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) وصل شده ، پیوند شده . 2 - از نظر دستوری کلمه ای است که قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می پیوندد.
-
موصول
لغتنامه دهخدا
موصول .[ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده باشد و متصل گشته . (ناظم الاطباء). پیوسته شده به چیزی .(آنندراج ). پیوسته . متصل . (یادداشت مؤلف ). رسیده شده . (ناظم الاطباء). رسیده . (آنندراج ). رسانیده . (یادداشت مؤلف ) : به توفیق و سداد...
-
موصول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مَوصول] [قدیمی] mo[w]sul چیزی که به چیز دیگر پیوستهشده؛ وصلشده؛ پیوندشده.
-
واژههای مشابه
-
قیاس موصول
لغتنامه دهخدا
قیاس موصول . [ س ِ م َ / مُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیاس مرکب موصول بود یا مفصول . اما موصول آن بود که نتایج را در او بجای خود ایراد کنند و همان نتایج را چون در مقدمات قیاسی دیگر افتد مکرر کنند، مثل هر «الف » «ب » و هر «ب »«ج » است ...
-
واژههای همآوا
-
موثول
لغتنامه دهخدا
موثول . [ م َ ] (ع ص ) رسیده و چسبیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). موصول . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
کای
لغتنامه دهخدا
کای . [ کِی ْ ] (موصول + حرف ندا) از: که (موصول ) + ای (حرف ندا). رجوع به «که » و «ای » شود.
-
آن کجا
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ضم موصول .) آن که ، آن کس که . آن چه .
-
که
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) 1 - (موصول ) کلمه ای که دو قسمت جمله را به یکدیگر پیوند می دهد. 2 - (ادات استفهام ) چه کسی ¿ کی ¿
-
اللأی
لغتنامه دهخدا
اللأی . [ اَ ] (ع اِ موصول ) رجوع به ماده ٔ بعدی شود.
-
اللاؤو
لغتنامه دهخدا
اللاؤو. [ اَ ئو ] (ع اِ موصول ) ج ِ اَلّذی . رجوع به الذی شود.
-
اللاؤون
لغتنامه دهخدا
اللاؤون . [ اَ ئو ] (ع اِ موصول ) ج ِ اَلّذی . رجوع به الذی شود.