کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موصوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موصوف
/mo[w]suf/
معنی
۱. وصفشده؛ ستودهشده.
۲. (ادبی) در دستور زبان، کسی یا چیزی که دارای صفتی است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. وصفشده، توصیفشده
۲. ستودهشده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موصوف
واژگان مترادف و متضاد
۱. وصفشده، توصیفشده ۲. ستودهشده
-
موصوف
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] (اِمف .) وصف شده ، تعریف شده .
-
موصوف
لغتنامه دهخدا
موصوف . [ م َ ] (ع ص ) صفت کرده شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وصف شده و بیان شده . (ناظم الاطباء). وصف شده .تعریف شده . صفت شده . منعوت . نعت شده . (یادداشت مؤلف ) : طایفه ٔ حکما متفق شدند که مر این درد را دوایی نیست مگر زهره ٔ آدمی به چندین صفت ...
-
موصوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مَوصوف] mo[w]suf ۱. وصفشده؛ ستودهشده.۲. (ادبی) در دستور زبان، کسی یا چیزی که دارای صفتی است.
-
موصوف
دیکشنری فارسی به عربی
اسم
-
جستوجو در متن
-
noun
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسم، موصوف، نام
-
متصف شدن
واژگان مترادف و متضاد
موصوف شدن، صفتی را پذیرفتن، متصفگردیدن
-
اتصاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ettesāf دارای صفتی شدن؛ به صفتی موصوف شدن.
-
nouns
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسم ها، اسم، موصوف، نام
-
موصوفة
لغتنامه دهخدا
موصوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث موصوف . (یادداشت مؤلف ). رجوع به موصوف شود.
-
متصف
واژگان مترادف و متضاد
دارنده، متخلق، موصوف، وصفشده، توصیفشده
-
اتصاف
لغتنامه دهخدا
اتصاف . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) نشان پذیرفتن . صفت گرفتن . بصفتی موصوف شدن . موصوف شدن . || صفت کردن . (تاج المصادر). || با هم ستودن چیزی را. || ستوده شدن . || نشان پذیری .
-
فراطوس
لغتنامه دهخدا
فراطوس . [ ف َ ] (اِخ ) جایی که ساکنان آن به بخردی و زیرکی موصوف اند. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
-
elative adjective, absolute superlative
صفت برین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] صورت صفت برترین بدون ذکر موصوف برای بیان بالاترین درجۀ یک ویژگی