کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موشکاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موشکاف
/mušekāf/
معنی
شخص باریکبین که در امری دقت و باریکبینی کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
باریکبین، دقیق، نازکبین
دیکشنری
acute, conscientious, delicate, discriminating, dissector, eagle-eyed, exacting, meticulous, microscopic, nice, sharp-sighted, subtle, thorough, thoroughgoing
-
جستوجوی دقیق
-
موشکاف
واژگان مترادف و متضاد
باریکبین، دقیق، نازکبین
-
موشکاف
لغتنامه دهخدا
موشکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) موی شکاف . موشکافنده . شکافنده ٔ مو. که سخت تیز است به حدی که موی را می شکافد. کنایه از برندگی بسیار دم و حد چیزی برنده چون شمشیر و کارد و غیره : پیکان تیرمه سپر موشکاف اوچون موی سر فروزند از فرق فرقدان . خواجوی کرمانی . |...
-
موشکاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] mušekāf شخص باریکبین که در امری دقت و باریکبینی کند.
-
موشکاف
دیکشنری فارسی به عربی
فطن
-
جستوجو در متن
-
نازکبین
واژگان مترادف و متضاد
باریکبین، دقیق، موشکاف، نازکاندیش
-
hypercritic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انتقاد شدید، نقاد موشکاف
-
دقت
فرهنگ واژههای سره
تیزنگری، ریزبینی، باریک بینی، موشکاف
-
dunces
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دانس، استدلال کننده موشکاف، کودن، بیشعور
-
باریکبین
واژگان مترادف و متضاد
دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکتهبین، نکتهسنج، هوشیار، باریکاندیش
-
نازک بین
لغتنامه دهخدا
نازک بین . [زُ ] (نف مرکب ) باریک بین . دقیق . موشکاف . نکته سنج .
-
astute
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آزار دهنده، دقیق، دانا، موشکاف، زیرک، ناقلا، هوشیار، محیل
-
موشکافی
لغتنامه دهخدا
موشکافی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت موشکاف . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موشکاف شود. باریک بینی . (ناظم الاطباء). دقت و تیزهوشی در کارها. (یادداشت مؤلف ).- موشکافی کردن ؛ دقت و هوشیاری بسیار نمودن درکار یا مسأله ای . (از یادداشت مؤلف ).
-
فطن
دیکشنری عربی به فارسی
زيرک , ناقلا , دانا , هوشيار , محيل , دقيق , موشکاف , مواظب , ملتفت , متوجه , بادقت
-
خردهبین
واژگان مترادف و متضاد
۱. باریکبین، دقیق، خردهپژوه، موشکاف، تیزبین، کنجکاو ۲. ایرادگیر، خردهگیر، معترض، عیبجو، نکتهسنج، نکتهگیر، نکتهبین، نکتهدان ۳. کوتهبین، کوتهنظر ≠ کلاننگر