کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موسقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موسقی
لغتنامه دهخدا
موسقی . [ س ِ ] (معرب ،اِ) علم سرود و آواز و علم الحان . (ناظم الاطباء). موسیقی . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موسیقی شود.- ارباب علم موسقی ؛ دانایان علم سرود. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
موسقی دان
لغتنامه دهخدا
موسقی دان . [ س ِ ] (نف مرکب ) موسیقی دان . کسی که دانای علم موسقی و سرود باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به موسیقی دان شود.
-
موسقی دار
دیکشنری فارسی به عربی
مسرحية موسيقية
-
جستوجو در متن
-
مسرحية موسيقية
دیکشنری عربی به فارسی
موزيکال , داراي اهنگ , موسقي دار
-
musical
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موزیکال، موسیقی، دارای اهنگ، موسقی دار
-
music
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موسیقی، موزیک، اهنگ، غنا، رامشگری، خنیا، ساز، موزیکال، دارای اهنگ، موسقی دار
-
موسیقی
لغتنامه دهخدا
موسیقی . (معرب ، اِ) علم تألیف لحون . فن تألیف الحان . (مفاتیح ). علم ادوار. علم نغمات . علمی است که بدان احوال نغمات و ازمنه ٔ آن توان دانست . به عبارت دیگر، موسیقی دو فن است فن اول از او ملایمت نغمات معلوم شود و آن را فن الحان گویند و از فن دویم ...