کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موزه
/muze/
معنی
مکانی که آثار هنری، تاریخی، و باستانی در آن نگهداری یا به معرض نمایش عمومی گذارده میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پایافزار، پایپوش، کفش، چکمه
۲. نمایشگاه آثار (تاریخی، هنریو )
برابر فارسی
دیرینکده
دیکشنری
boot, museum
-
جستوجوی دقیق
-
موزه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایافزار، پایپوش، کفش، چکمه ۲. نمایشگاه آثار (تاریخی، هنریو )
-
museum, musée (fr.)
موزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] محل نگهداری و نمایش آثار باستانی و هنری و مجموعهها و اشیای نفیس متـ . گنجینه * مصوب فرهنگستان اول
-
موزه
فرهنگ واژههای سره
دیرینکده
-
موزه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ په . ] (اِ.) چکمه .
-
موزه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.)1 - مجموعه آثار باستانی . 2 - محلی که آثار باستانی را در آن نگه داری کنند.
-
موزه
لغتنامه دهخدا
موزه . [ زَ / زِ ] (اِ) به ترکی چکمه گویند. (از برهان ). چکمه و معرب آن موزج است . (از المعرب جوالیقی ص 311). خف . موزج . (دهار) (منتهی الارب ). مندل . مندلی .نخاف . قسوب . (منتهی الارب ). یک نوع پاافزار که تا ساق پا و زیر زانو را می پوشاند و چکمه نی...
-
موزه
لغتنامه دهخدا
موزه . [ زِ ] (فرانسوی ، اِ) جای مخصوص عتیقه جات . گنجینه . متحف . (یادداشت مؤلف ). مکانی که مجموعه ٔ بزرگی از آثار باستانی وصنعتی و چیزهایی گرانبها را در آن به معرض نمایش میگذارند و هنرمندان از آن استفاده می کنند. کلمه ٔ موزه را فرانسویان از لغت یو...
-
موزه
لغتنامه دهخدا
موزه . [ مو / م َ زَ / زِ ] (اِ) قسمی از حلوا. (ناظم الاطباء). نام حلوایی است . (از برهان ) (آنندراج ).
-
موزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: musée] muze مکانی که آثار هنری، تاریخی، و باستانی در آن نگهداری یا به معرض نمایش عمومی گذارده میشود.
-
موزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mozak] [قدیمی] muze چکمه.
-
موزه
دیکشنری فارسی به عربی
متحف
-
واژههای مشابه
-
موزة
لغتنامه دهخدا
موزة. [ م َ زَ ] (ع اِ) یکی موز (مویز). (منتهی الارب ). رجوع به موز شود.
-
موزة
لغتنامه دهخدا
موزة. [ م َ وَزْ زَ ] (ع ص ) ارض موزة؛ زمین مرغابی ناک . (منتهی الارب ، ذیل وزز) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وز شود.
-
نعل موزه
لغتنامه دهخدا
نعل موزه . [ ن َ ل ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نعل آهنی که بر موزه بندند. (آنندراج ).