کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موزار
لغتنامه دهخدا
موزار. [ م َ ] (اِ مرکب ) باغ انگور. تاکستان . رز. رزستان . مَیوَستان . (یادداشت مؤلف ). مُوِستان . رجوع به مو و تاکستان شود.
-
موزار
لغتنامه دهخدا
موزار. [ م ُ ] (اِخ ) ولفگانگ آمادئوس موزار (موتسارت ) (1756-1791 م .) موسیقی دان و آهنگساز اتریشی که از سال 1762 تا 1779 م . با پدر و خواهرش که هر دو موسیقی دان بودند در مسافرتی طولانی از وین ، هلند، پاریس ، لندن و ایتالیا دیدن کرد و از 1781 م . بیش...
-
جستوجو در متن
-
موستان
واژگان مترادف و متضاد
تاکستان، موزار، انگورزار، رزستان، باغ انگوری
-
تاکستان
واژگان مترادف و متضاد
انگورستان، باغ رزی، تاکزار، موستان، موزار، باغ انگور، انگورزار
-
رزستان
لغتنامه دهخدا
رزستان . [ رَ زِ ] (اِ مرکب ) تاکستان . (نفائس الفنون ). موستان . موزار. باغ انگور. (یادداشت مؤلف ).
-
میوستان
لغتنامه دهخدا
میوستان . [ م َی ْ / م ِی ْ وِ ] (اِ مرکب ) موزار. رز. رزستان . تاکستان . (یادداشت مؤلف ). باغ انگور. باغ رز.
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . [ ب ِ ] (اِخ ) ماری - هانری . نام مستعار استندال نویسنده ٔ فرانسوی (1783 - 1842 م .) در ارتش ناپلئون خدمت میکرد، و در لشکرکشی به ایتالیا و روسیه شرکت داشت . پس از سقوط ناپلئون ، به میلان رفت (1814 م .) و تا 1825 م . در آنجا زیست و به کارهای ادب...
-
هارمونیکا
لغتنامه دهخدا
هارمونیکا. [ م ُ ] (فرانسوی ، اِ) هارمنیکا. اصطلاح مخصوص ابزار موسیقی است که صدا در آنها با لرزاندن گیلاس های شیشه ای (زنگهای شیشه ای ) به وجود می آید. اصل کلمه هارمنیکای شیشه ای از قرن هجدهم مصطلح شد که ابزارهای موسیقی به نام جامهای موسیقی متداول شد...
-
هارپ
لغتنامه دهخدا
هارپ . (فرانسوی ، اِ) نام ساز سه گوشه ای که تارهای آن در طول نامساویند و با دو دست نواخته میشود. هارپ را مصریان قدیم و عبرانیان و اقوام دیگر به حالت بسیار ناقص و ابتدائی میشناختند و به کار میبردند. بنابر افسانه ها داود پیغامبر به همراهی این ساز آواز ...
-
اسپست
لغتنامه دهخدا
اسپست . [ اَ پ ِ / اِ پ ِ ] (اِ) علفی است که بترکی یونجه خوانند و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبة گویند. (برهان ). اسفست . سپست . (جهانگیری ). قَضْب . قضبة. قَت . یُنجه : ذُرق ؛ گیاهی است که آن را حندقوق گویند و بفارسی اسپست دشتی است . خلیط؛ ...
-
اسب
لغتنامه دهخدا
اسب . [ اَ ] (اِ) (از پهلوی اسپ ) چارپائی از جانوران ذوحافر که سواری و بار را بکار آید. اسپ . فَرَس . نوند. برذون . نونده . باره . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بارگی . ریمن . (برهان ). بارگیر. شولک . (صحاح الفرس ). ابوالمضاء. (السامی فی الاسامی ). ...