کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مور مور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مور مور
معنی
(اِمر.) حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنان است که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند وی احساس سرما کند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مور مور
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنان است که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند وی احساس سرما کند.
-
واژههای مشابه
-
cok bugs
کوکمور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] ← مورمور کوکائینی
-
واژههای همآوا
-
مورمور
واژگان مترادف و متضاد
لرز، لرزه، لرزش(خفیف)، رنجموره
-
مورمور
لغتنامه دهخدا
مورمور. (اِ مرکب ) حالتی که درمقدمه ٔ تب و لرز در بدن پدید آید. حالتی که پیش از تب و لرز دست دهد مردمان را. سرد شدن تن چنانکه گویی موران بسیار بر بشره در جنبشند. (یادداشت مؤلف ).- مورمور شدن کسی را ؛ حالتی که در بدن پیدا آید پیش از تب لرزه . (یادداش...
-
مورمور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) murmur حالتی که پیش از بروز تب و لرز عارض میشود و شخص احساس سرما و خارش پوست بدن میکند.
-
جستوجو در متن
-
tingling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مور مور، طنین انداز
-
موروج موروج
واژهنامه آزاد
مُورُوج مُورُوج ( muruj muruj) یعنی مور مور
-
مخيف
دیکشنری عربی به فارسی
مور مور کننده , وحشت زده , غير عادي , وحشتناک , بد , وهم اور , ترساننده , گرفته , مکدر , ترسناک , مهيب , ترسان
-
مُرْمُرْ
لهجه و گویش گنابادی
mormor در گویش گنابادی یعنی لرزش ، حالت و احساسی که هنگام نوازش اندام بدن دست میدهد و شبیه برق گرفتگی است ، مور مور شدن
-
دلیدن
واژهنامه آزاد
حرکت غیر عادی پلک چشم-به اصطلاح مور مور کردن پلک چشم-لرزش غیر ارادی پلک چشم -دلیدن بر وزن پریدن،جویدن
-
مرمر
واژهنامه آزاد
مُرْمُرْ:(mormor) در گویش گنابادی یعنی لرزش ، حالت و احساسی که هنگام نوازش اندام بدن دست می دهد و شبیه برق گرفتگی است ، مور مور شدن
-
mohr
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مور