کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مورث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مورث
/movarres/
معنی
کسی که میراث از خود باقی بگذارد؛ ارثگذارنده؛ ارثرساننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارثگذار ≠ ارثبر، وارث
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مورث
واژگان مترادف و متضاد
ارثگذار ≠ ارثبر، وارث
-
مورث
واژگان مترادف و متضاد
۱. باعث، سبب، موجب، موجد ۲. ارثگذار ≠ ارثبر، وارث
-
مورث
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به ارث داده شده . 2 - باعث ، سبب .
-
مورث
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ رِّ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) ارث گذارنده برای کسی . 2 - (اِ.) باعث ، سبب .
-
مورث
لغتنامه دهخدا
مورث . [ رَ ] (ع ص ) وارث قرار داده شده . || مال موروث . (ناظم الاطباء). مرده ریگ : و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطه ٔ ملک میمون خواهد افزود و مورث و مکتسب اندر آن بهم پیوست هرچه محکمتر. (کلیله و دمنه ).
-
مورث
لغتنامه دهخدا
مورث . [ رِ ] (ع ص ، اِ) آن که کسی را وارث می گرداند. (ناظم الاطباء). میراث رساننده . (غیاث ) (آنندراج ). ارث گذارنده برای کسی . || به مجاز یا به تجرید به معنی مطلق رساننده (مأخوذ از معنی میراث رساننده ). ولی در کتب معتبر لغت به این معنی یافته نشده ...
-
مورث
لغتنامه دهخدا
مورث . [ م ُ وَرْ رَ ] (ع ص ) وارث گردانیده شده . آن که کسی او را وارث خود ساخته است . (از یادداشت مؤلف ).
-
مورث
لغتنامه دهخدا
مورث . [ م ُ وَرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از توریث . وارث گرداننده و شریک ورثه ٔ کسی نماینده دیگری را. شریک کننده در میراث و داخل کننده کسی را در میراث . (ناظم الاطباء). وارث قرار دهنده . (یادداشت مؤلف ). || ارث گذار. ارث گذارنده برای کس یا کسانی ...
-
مورث
لغتنامه دهخدا
مورث .(اِخ ) دهی است از دهستان بم پشت شهرستان سراوان واقع در 73 هزارگزی جنوب خاوری سراوان با 300 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . ساکنان آن از طایفه درازانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
مورث
دیکشنری عربی به فارسی
موصي له , ميراث بر , ارث بر
-
مورث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق) movarres کسی که میراث از خود باقی بگذارد؛ ارثگذارنده؛ ارثرساننده.
-
مورث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mures سبب؛ علت؛ باعث.
-
واژههای مشابه
-
مؤرث
لغتنامه دهخدا
مؤرث . [ م ُ ءَ ر رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأریث . برافروزاننده ٔ آتش . (منتهی الارب ). برافروزاننده ٔ آتش . (ناظم الاطباء). برافروزنده و مشتعل کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || برانگیزاننده ٔ فتنه و آشوب . (ناظم الاطباء). برانگیزنده . (غیاث ) (آنندراج...