کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مودزده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مودزده
لغتنامه دهخدا
مودزده . [دُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) موی بیخ شرم مرد. (یادداشت مؤلف ). || مودزد. و رجوع به مودزد شود.
-
جستوجو در متن
-
مودزد
لغتنامه دهخدا
مودزد. [ دُ ] (اِ مرکب ) غده ای است در میان فاق پاچه ٔ گوسفند و گاو که عوام معتقدند هر کس آن را بخورد در چشم موی زاید می آورد و باید پیش از پختن یا پس از پخته شدن پاچه آن را بیرون آورد. مودزده . || توسعاً انتهای هر چیز به مناسبت واقع بودن غده مودزد د...