کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موجبَر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
waveguide
موجبَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ابزاری که انتشار موجهای الکترومغناطیسی را در مسیری ازپیشتعیینشده هدایت میکند
-
واژههای مشابه
-
موج
واژگان مترادف و متضاد
۱. خیزاب، کوههآب، موجه، چینخوردگی سطح آب، تلاطم آب ۲. فرکانس رادیویی
-
موج
فرهنگ واژههای سره
خیزاب
-
موج
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جنبش و چین - خوردگی سطح آب . ج . امواج . 2 - جریان تند و ناگهانی .
-
مؤج
لغتنامه دهخدا
مؤج . [ م ُءْج ْ ] (ع مص ) گذر کردن آینه ٔ زانو در مابین پوست و استخوان .(ناظم الاطباء). ناظم الاطباء این صورت را ضبط کرده است ، اما صحیح کلمه مؤوج [ م ُ ئو ] است . رجوع به مؤوج در منتهی الارب و اقرب الموارد ماده ٔ «م وج » شود.
-
موج
لغتنامه دهخدا
موج . [ م َ ] (ع مص ) کوهه برآوردن آب . (منتهی الارب ). کوهه برآوردن دریا. (ناظم الاطباء). برآمدن آب دریاو شط و رودخانه به بالا. هیجان و بلند شدن آب دریا. (یادداشت مؤلف ). کوهه زدن آب . (دهار). خیزابه یافتن . || طپانچه زدن موج . (منتهی الارب ). تپان...
-
موج
لغتنامه دهخدا
موج . [ م َ / م ُ ] (ع اِ) کوهه ٔ آب . ج ، امواج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روکه . مور. (منتهی الارب ). نورد آب . (مهذب الاسماء). آشوب دریا. (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). نورد. کوهه . کوهه ٔ آب . خیزابه . خیزاب . آب خیز. آب خیزه . آب کوهه . نره ...
-
موج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوج، جمع: امواج] mo[w]j جنبش و چینخوردگی سطح آب که بر اثر وزش باد و طوفان یا افتادن چیزی در آب پیدا میشود؛ کوهه؛ آبخیز؛ خیزآب.
-
مَوْجُ
فرهنگ واژگان قرآن
موج ( در اصل به معنی تردد در آمد و شد یا به عبارت دیگر رفت و برگشت متناوب می باشد )
-
موج
دیکشنری فارسی به عربی
تلميح , موجة
-
موج
لهجه و گویش تهرانی
نوعی نقش آجر
-
موج موج
لغتنامه دهخدا
موج موج . [ م َ م َ / م ُ م ُ ] (ق مرکب ) موجها و کوهه های آب پیاپی . (ناظم الاطباء). خیزابه های پی درپی . خیزابها که یکی پس از دیگری پدید آید و حرکت کند. امواج بیشمار پیاپی و پرآشوب . آب با نره های بسیار. آب با ستونه های بسیار. آب با نوردهای بسیار. ...
-
dielectric waveguide
موجبَر دیالکتریکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] موجبَری شامل یک محیط دیالکتریکی توپُر که با هوا احاطه شده است
-
optical waveguide
موجبَر نور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] موجبَری که برای انتقال تابش الکترومغناطیسی طراحی میشود