کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موجبه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موجبه
/mujebe, ma(o)[w]jebe/
معنی
۱. [مقابلِ سالبه] (منطق) ویژگی قضیهای که در آن به ثبوت محمول بر موضوع حکم میشود.
۲. [قدیمی] آنچه چیزی را ایجاب کند؛ ایجابکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موجبه
لغتنامه دهخدا
موجبه . [ ج ِ ب َ / ب ِ ] (از ع ، ص ، اِ) موجبة. رجوع به موجبة شود. || (اصطلاح موسیقی ) دو یا سه نغمه است که به ترصیع صور مختلف پیدا می کنند. به عبارت دیگر، آهنگ اصلی در یک قطعه ٔ موسیقی را موجبه (مونیف ) گویند.
-
موجبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: موجبَة] mujebe, ma(o)[w]jebe ۱. [مقابلِ سالبه] (منطق) ویژگی قضیهای که در آن به ثبوت محمول بر موضوع حکم میشود.۲. [قدیمی] آنچه چیزی را ایجاب کند؛ ایجابکننده.
-
واژههای مشابه
-
موجبة
لغتنامه دهخدا
موجبة. [ ج ِ ب َ ] (ع ص ، اِ) موجبه . مؤنث موجب . ج ، موجبات . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موجب شود. || بزه یا نیکویی بزرگ که بدان دوزخ یا بهشت واجب گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث موجب . گناه یا ثواب بزرگ که ایجاب دوزخ و بهشت کند. (از یادداش...
-
حملی موجبه
لغتنامه دهخدا
حملی موجبه . [ ح َ لی ِ ج ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در قضیه ٔ حملی چون هر یک از محکوم علیه و محکوم به مفردی اند یا در قوت مفردی ربط میان ایشان بحمل محکوم به بر محکوم علیه بود. چنانکه گویند: زید بصیر است . و این قضیه را حملی موجبه خوانند. ...
-
جستوجو در متن
-
اثباتی
واژگان مترادف و متضاد
ایجابی، موجبه ≠ سلبی
-
محصورات
لغتنامه دهخدا
محصورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محصورة.- محصورات اربعه ؛ موجبه ٔ کلیه ، سالبه ٔ کلیه ، موجبه ٔ جزئیه و سالبه ٔجزئیه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به موجبه ... شود.
-
سالب
واژگان مترادف و متضاد
۱. سلبکننده، نفیکننده، نافی ۲. رباینده، غارتگر ۳. سالبه ≠ موجبه
-
اثباتی
لغتنامه دهخدا
اثباتی . [ اِ ] (ص نسبی ) ایجابی . موجبه . مثبته . مقابل سلبی و نفیی .
-
مانعه الجمع
واژهنامه آزاد
دو به دو ناسازگار - Mutually exclusive مانعة الجمع؛ منفصله مانعة الجمع قضیه ای است که در آن به تنافی و ناسازگاری دو طرف ـ در موجبه ـ و یا عدم تنافی آن دو ـ در سالبه ـ در صدق، نه در کذب، حکم شده است. یعنی در موجبه حکم می شود به اینکه اجتماعی دو طرف نا...
-
موجبتین
لغتنامه دهخدا
موجبتین . [ ج ِ ب َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ موجبة، یعنی بزه یا نیکویی بزرگ که بدان دوزخ یا بهشت واجب گردد. || آن دعایی پس از هر نماز که در آن از خداوند عالم مسألت بهشت کنند و پناه برند از آتش دوزخ . (ناظم الاطباء). رجوع به موجبة شود.
-
مسورة
لغتنامه دهخدا
مسورة. [ م ُ س َوْ وَ رَ ] (ع ص ) تأنیث مسور. صاحب سور. دارای باره . محصور. (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح منطق ) قضیه ٔ مسورة یا قضیه ٔ محصور، قضیه ای است که موضوع آن بطور کل یا بعض معین شده باشد و بر چهار قسم است : موجبه ٔ کلیه ، موجبه ٔ جزئیه ...
-
وجودیه ٔ لاضروریة
لغتنامه دهخدا
وجودیه ٔ لاضروریة. [ وُ دی ی َ ی ِ ض َ ری ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطقی ) (قضیه ٔ...) مطلقه ٔ عامه را نامند با قید لاضرورة به حسب ذات مانند کل انسان متنفس بالاطلاق العام لابالضرورة و آن مرکب باشد از مطلقه ٔ عامه و ممکنه ٔ عامه . (...
-
موجبات
لغتنامه دهخدا
موجبات . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ موجبة. اسباب . (ناظم الاطباء). علل . علتها. سببها. عوامل . بواعث . باعثها: دولت باید موجبات آسایش ملت را فراهم کند.