کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موثق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موثق
/movassaq/
معنی
۱. مورد وثوق و اطمینان؛ کسی که طرف وثوق و اعتماد باشد.
۲. [قدیمی] استوارشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. امین، بااعتبار، درست، موتمن، محرم، مطمئن، معتبر، معتمد
۲. استوار، محکم ≠ ناموثق
دیکشنری
authentic, documentary, genuine, reliable, straight, unimpeachable, valid
-
جستوجوی دقیق
-
موثق
واژگان مترادف و متضاد
۱. امین، بااعتبار، درست، موتمن، محرم، مطمئن، معتبر، معتمد ۲. استوار، محکم ≠ ناموثق
-
موثق
فرهنگ فارسی معین
(مُ ثَّ) [ ع . ] (اِمف .) استوار کرده شده ، مورد اطمینان و وثوق .
-
موثق
لغتنامه دهخدا
موثق . [ ث َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از ایثاق . بندکرده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بسته شده . (ناظم الاطباء). رجوع به ایثاق شود. || محکم با هم بافته شده . (ناظم الاطباء).
-
موثق
لغتنامه دهخدا
موثق . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) عهد و پیمان و استواری . (منتهی الارب ، ماده ٔوث ق ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میثاق . (منتهی الارب ). پیمان . ج ، مواثق . (مهذب الاسماء). ج ، مواثیق ، میاثق .میاثیق . (منتهی الارب ). عهداستوار. (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). ...
-
موثق
لغتنامه دهخدا
موثق . [ م َ ث ِ ] (ع مص ) استوار داشتن و اعتماد کردن بر آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ثقة. (منتهی الارب ). استوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
موثق
لغتنامه دهخدا
موثق . [ م ُ وَث ْ ث َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از توثیق . استوارکرده شده و اعتمادداشته شده . (ناظم الاطباء). استوار. (دهار). محکم . استوارداشته . مضبوط. مُضَنبَط. وطید. واطد. ملتحم . مؤکد. (یادداشت مؤلف ).- خبر موثق ؛ خبری که مورد اعتماد باشد. خبری که...
-
موثق
لغتنامه دهخدا
موثق . [ م ُ وَث ْ ث ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از توثیق . رجوع به توثیق شود. استوارکننده و اعتماددارنده . (ناظم الاطباء). استوار (مأخذ آن وثوق ). (غیاث ) (آنندراج ). || کسی را ثقه گوینده . (ناظم الاطباء).
-
موثق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movassaq ۱. مورد وثوق و اطمینان؛ کسی که طرف وثوق و اعتماد باشد.۲. [قدیمی] استوارشده.
-
موثق
دیکشنری فارسی به عربی
اصيل , جدير بالثقة , موثوق , موثوق به
-
واژههای مشابه
-
اخبار موثق
دیکشنری فارسی به عربی
الأنباء المؤکده
-
منبع صحیح و موثق
دیکشنری فارسی به عربی
سلطة
-
موثق و رسمی
دیکشنری فارسی به عربی
مسوول
-
جستوجو در متن
-
موثوق
واژگان مترادف و متضاد
مطمئن، معتمد، موثق