کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
موتم
لغتنامه دهخدا
موتم . [ ت ِ ] (ع ص ) زن یتیم دار. ج ، میاتیم . (منتهی الارب ). زن یتیم دار و مادر بچه ٔ بی پدر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
مؤتم
لغتنامه دهخدا
مؤتم . [ م ُءْ ت َم م ] (ع ص ) نعت فاعلی از ائتمام . (از منتهی الارب ، ماده ٔ ام م ).قصدکننده . (از ناظم الاطباء). رجوع به ائتمام شود. || اقتداکننده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- مؤتم به ؛ قصد کرده شده .- || اقتدا کرده شده و مقتدا. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
میاتیم
لغتنامه دهخدا
میاتیم .[ م َ ] (ع اِ) ج ِ مؤتم . (منتهی الارب ، ماده ٔ ی ت م ) (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به مؤتم شود.
-
یتیم دار
لغتنامه دهخدا
یتیم دار. [ ی َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔیتیم . زنی شوی مرده و دارای کودکان خردسال . مؤتم .
-
عیسی
لغتنامه دهخدا
عیسی . [ سا ] (اِخ ) ابن زیدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (ع )، مکنی به ابویحیی و ملقب به موتم الاشبال .سبب لقبش این بود که وی ماده شیری را بکشت لذا او را«یتیم کننده ٔ بچه شیران » نامیدند. تولد و پرورشش در مدینه بود و بهمراهی محمدبن عبداﷲ (النفس ...