کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مواکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مواکب
/mavākeb/
معنی
= موکب
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مواکب
فرهنگ فارسی معین
(مَ کِ) [ ع . ] (اِ.) جِ موکب .
-
مواکب
لغتنامه دهخدا
مواکب . [ م َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ موکب . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گروههای سواران و لشکرهای سواران . (آنندراج ) (غیاث ) : منم از نژاد بزرگان ساسان که بودند شاهان چتر و مواکب . (منسوب به حسن متکلم یا برهانی یا معزی ).سلطان کوکبه ای از مواکب لشکر ...
-
مواکب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ موکب] [قدیمی] mavākeb = موکب
-
جستوجو در متن
-
موکب
فرهنگ فارسی معین
(مُ کِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گروه سواران یا پیادگان . 2 - گروهی از سواران یا پیادگان که در التزام رکاب پادشاه باشند. ج . مواکب .
-
دبادب
لغتنامه دهخدا
دبادب . [ دَ دِ ] (ع اِ) ج ِ دبدبه : در مغزش خواب پیش از شروق شعله ٔ آفتاب از دبادب مواکب سلطان در حوالی قصر خویش بی آرام گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 336).
-
مسایرت
لغتنامه دهخدا
مسایرت . [ م ُ ی َ رَ] (ع مص ) مسایرة. مسایره . با هم رفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). برابر رفتن با کسی : مواکب سعادت صاحبی در مسایرت کواکب سعد دولت ، به در حصن بکر رسید. (جوامعالحکایات ج 1 ص 15). رجوع به مسایرة شود.
-
کتائب
لغتنامه دهخدا
کتائب . [ ک َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ کتیبه که به معنای لشکر است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ِ کتیبه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ثنا و ستاگوی او در بزم ، بذل مواهب و در رزم قرع کتائب . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447). و با مراکب و کتائب و عساکر وم...
-
کتایب
لغتنامه دهخدا
کتایب . [ ک َ ی ِ ] (ع اِ) کتائب . ج ِ کتیبه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).لشکرها : و مردم شهر اندر حالت اختلاط کتایب و اختراط قواضب و تمکین یافتن نیزه ها در سینه ها...با ایشان مقاومت نتوانند کرد. (تاریخ بیهق ص 14).معمور به حشمتش اقالیم منصور به دو...
-
پالاو
لغتنامه دهخدا
پالاو. (اِ) رجوع به پالاد شود.در جهانگیری با واو ضبط کرده و آنرا بمعنی اسب جنیبت دانسته و این بیت را از شمس فخری شاهد آورده است :شهنشهی که کشد بخت در مواکب اوچو نقره خنگ و سمند فلک دو صد پالاو.و شواهد از گفته های شمس فخری سند صحت هیچ دعوی لغوی نیست چ...
-
تقریر رفتن
لغتنامه دهخدا
تقریر رفتن . [ ت َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بعهده گرفتن . به ذمه گرفتن : اعیان و اقارب زبده ٔ مواکب خویش را بخدمت سلطان فرستاد و تضرعها کرد و ملتزم جزیت و فدیه شد و سی مربط فیل تقریر رفت که از نخب اقبال خویش فرستد و مال موافقه با وی مقرر گرداند. (ترجمه ٔ ...
-
ذوحسا
لغتنامه دهخدا
ذوحسا. [ ح ُ ] (اِخ ) وادیی است بزمین شربة از دیار عبس و غطفان . لبید گوید:و یوم اجازت قلة الحزن منهم مواکب تعلو ذا حساً و قنابل ُعلی الصرصر انیات فی کل رحلةو سوق عدال لیس فیهن مائل و کنانةبن عبد یا لیل گوید:سقی منزلی سعدی بدمخ و ذی حساًمن الدلونوء م...
-
شروق
لغتنامه دهخدا
شروق . [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَرق . (ناظم الاطباء). برآمدن آفتاب . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). دمیدن مهر. (یادداشت مؤلف ) : در مغزش خواب پیش از شروق شعله ٔ آفتاب از دباد...
-
حسن متکلم
لغتنامه دهخدا
حسن متکلم . [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) شاعر نیشابوری و شاگرد ملا ظفر هروی است . رساله یی در صنایع بدیعی بنام ملک غیاث الدین کرت ساخته . و «شاهد صادق » مرگ او را در 771 هَ . ق . نگاشته است . (ذریعه ج 9 ص 246). وی مداح ابورضا، کمال الدول...
-
اریحیت
لغتنامه دهخدا
اریحیت . [ اَ ی َ حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) اریحیة. فراخ خوئی . (منتهی الارب ). وسعت خلق در هر چیز و خصوصاً در کرم : سلطان دراکرام قدر و تبجیل محل ّ او آثار اریحیت بجا آورد و او را باعزاز در بر گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 251). و سلطان در قبول پ...