کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موافقت کردن (با) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
موافقت شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. تایید شدن، مورد تایید قرار گرفتن، قبول شدن ۲. تصویب شدن، مصوب شدن، به تصویبرسیدن
-
موافقت نامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ورقه ای مکتوب مبنی بر موافقت دو تن ، دو گروه یا دو دولت در امری .
-
موافقت نامه
لغتنامه دهخدا
موافقت نامه . [ م ُ ف َ / ف ِ ق َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ورقه ای مکتوب مبنی بر سازش دو تن یا دو گروه یا دو ملت یا دو دولت در مسأله ای و امری .
-
موافقت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] movāfeqatnāme نوشتهای که در آن دو یا چند نفر یا گروه یا دولت موافقت خود را در امری امضا کنند.
-
عدم موافقت
دیکشنری فارسی به عربی
خلاف
-
موافقت مقدماتی
دیکشنری فارسی به عربی
نظام
-
موافقت كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استسلم
-
access agreement
موافقتنامه دسترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] موافقتنامهای که هر کشور باتوجهبه ضوابط قانونی داخلی و روالهای بینالمللی و رسمی به تصویب میرساند و در آن شرایط دسترسی به شبکۀ ریلی و ایستگاهها و آمادگاهها برای شرکتهای بهرهبرداری قید میشود
-
service level agreement, SLA
موافقتنامۀ سطح خدمات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] موافقتنامهای بین بهرهبردار و گیرندۀ خدمات که در آن چگونگی ارائۀ خدمات و همچنین جریمههای مربوط به قطع شدن خدمات مشخص میشود
-
موافقت و مواصلت
فرهنگ گنجواژه
هماهنگی.
-
موافقت کامل مجلس را به دست آورد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ مُوافَقَة الْمَجلِسِ الْکامِلَة
-
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
دیکشنری فارسی به عربی
خاص
-
جستوجو در متن
-
تواطؤ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavāto' با هم سازش کردن؛ با یکدیگر موافقت و سازگاری کردن؛ با هم سازش کردن در کاری.
-
conform
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مطابق با، همنوایی کردن، مطابقت کردن، وفق دادن، پیروی کردن، موافقت کردن