کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مواظبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مواظبت
/movāzebat/
معنی
پیوسته مراقب کاری یا امری بودن؛ همیشه بر یک کار بودن و به آن رسیدگی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری
۲. پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن
فعل
بن گذشته: مواظبت کرد
بن حال: مواظبت کن
دیکشنری
vigilance
-
جستوجوی دقیق
-
مواظبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری ۲. پاییدن، نگهبانی کردن، مراقبت کردن
-
مواظبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ ظِ بَ) [ ع . مواظبة ] (مص م .) مراقب بودن .
-
مواظبت
لغتنامه دهخدا
مواظبت . [ م ُ ظَ / ظِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) پیوستگی و مراقبت و همیشگی و مداومت . ملازمت و توجه و اشتغال . (ناظم الاطباء). پیوسته بودن بر کاری . لازم گرفتن . محافظت . مراقبت . تیمار داشتن . (یادداشت مؤلف ) : در صبر و مواظبت تو خیره مانده بودم . (کلیل...
-
مواظبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مواظَبة] movāzebat پیوسته مراقب کاری یا امری بودن؛ همیشه بر یک کار بودن و به آن رسیدگی کردن.
-
مواظبت
دیکشنری فارسی به عربی
حضور , عناية
-
واژههای مشابه
-
مواظبت کردن
واژگان مترادف و متضاد
حراست کردن، مراقبت کردن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، پاییدن، حفاظت کردن
-
مواظبت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احضر , عقل
-
مواظبت کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ حِذْرَه
-
زنی که مواظبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد
دیکشنری فارسی به عربی
معلمة
-
واژههای همآوا
-
مواظبة
لغتنامه دهخدا
مواظبة. [ م ُ ظَ ب َ ] (ع مص ) پیوسته بودن بر کاری . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). مواکظة. (تاج المصادر). مداومت کردن بر کاری . دایم بر یک کار بودن و همیشه کردن کاری و مداومت نمودن بر کاری . (غیاث ). بر کاری بایستادن . (تاج المصادر بیهقی )...
-
جستوجو در متن
-
carefulness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دقت، مواظبت
-
محارست کردن
واژگان مترادف و متضاد
مواظبت کردن، محافظت کردن، حراست کردن