کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موازی
/movāzi/
معنی
۱. روبهرو.
۲. برابر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. محاذی، همراستا ≠ متقاطع
۲. برابر، معادل، مساوی
برابر فارسی
هم راستا
دیکشنری
collateral, parallel
-
جستوجوی دقیق
-
موازی
واژگان مترادف و متضاد
۱. محاذی، همراستا ≠ متقاطع ۲. برابر، معادل، مساوی
-
parallel 1
موازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] ویژگی دو یا چند نرمافزار یا سختافزار که همزمان کار میکنند
-
موازی
فرهنگ واژههای سره
هم راستا
-
موازی
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . ] 1 - (اِفا. ص .) برابر، روبرو. 2 - دو خطی که فاصلة بین شان به یک اندازه باشد و هرچقدر امتداد داده شوند به هم نرسند.
-
موازی
لغتنامه دهخدا
موازی . [ م ُ ] (اِخ ) ناحیه ای است در سرزمین گیلان که شهر رشت در آن واقع شده . حد شمالی آن دریای خزر و مرداب و حد غربی فومن و جنوبی شفت و سنگر و شرقی سفیدرود و لشت نشا. عرض آن از مشرق به مغرب 38 هزار گز و طول آن از شمال به جنوب 50 هزار گز است . نواح...
-
موازی
لغتنامه دهخدا
موازی . [ م ُ ] (ع ص ) برابر و مساوی . همسنگ . هم پهلو. هم پایه . هم رتبه : ذات شریف او در شرف موازی سماک و در رفعت مساوی افلاک . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 396). آن لشکر کوههای چند که مساوی سماء و موازی جوزاء بود در مسافت آن دیار قطع کردند. (ترجمه ٔ تار...
-
موازی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] movāzi ۱. روبهرو.۲. برابر.
-
موازی
دیکشنری فارسی به عربی
متوازي
-
موازی
واژهنامه آزاد
همرو.
-
واژههای مشابه
-
parallelodromous, parallel 2
موازیرو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] ویژگی نوعی رگبندی دارای دو یا چند رگبرگ اولین یا دومین موازی که در رأس به هم میرسند
-
collimation 1
موازیسازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] همراستا کردن با یک خط یا در یک جهت
-
pinacoid, parallelohedron
موازیوجهی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دیسۀ بلوری بازی دارای دو وجه متقارن همسان موازی
-
parallel descent
تبار موازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] تباری که برپایۀ دو نظام موازی خویشاوندی تعیین میشود
-
parallel editing
تدوین موازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نوعی تدوین که در آن رویدادهای متفاوتی که در مکانها یا زمانهای مختلف اتفاق میافتد به دنبال یکدیگر به نمایش درمیآید