کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موئل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موئل
/mo[w]'el/
معنی
ملجٲ؛ جای پناه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موئل
لغتنامه دهخدا
موئل . [ م ُ وَءْ ءِ ] (ع ص ) خداوند ستور. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). خداوند گله و رمه . (ناظم الاطباء).
-
موئل
لغتنامه دهخدا
موئل . [ م َ ءِ ] (ع اِ) رهایی . || جای رهایی . جای پناه . (منتهی الارب ). ملجاء. (المنجد). اندخسواره . (دهار). مرجع. (اقرب الموارد). پناهگاه . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96). ملجاء. معقل . وزر. پناه . پناهگاه . مأوی . (یادداشت مؤلف ) : ایشان را وزر و...
-
موئل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوئل] [قدیمی] mo[w]'el ملجٲ؛ جای پناه.
-
جستوجو در متن
-
پناهگاه
لغتنامه دهخدا
پناهگاه . [ پ َ ] (اِ مرکب ) آنجا که برای حفظ جان و سلامت پناه برند. اندخسواره . جای استوار. ملجاء. معاذ. ملاذ. مفازه . منجات . مناص . حصن . (مجمل اللغة). مأوی . موئل . معقل . کنف . (دهار). مفزع . مَثمل . وَزْر. لوذ. حِرز. (محمود ربنجنی ). حصار. و ن...
-
پس آهنگ
لغتنامه دهخدا
پس آهنگ . [ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) ساقه و مؤخره ٔ لشکر. فوج پسین . (بهار عجم ). و بیت ذیل را که معنی آن مفهوم نیست شاهد آورده است : جناح از هوا در زمین برد بیخ پس آهنگ شد در زمین چارمیخ . نظامی .|| آهنی باشد که کفشگران در پس کفش نهند تا به آن کفش را ف...
-
معقل
لغتنامه دهخدا
معقل . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) پناه . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ملجاء وفلان معقل قومه ؛ ای یلتجئون الیه . (اقرب الموارد) : و مردم شهر... با ایشان مقاومت نتوانند کردو ایشان را وزر و موئ...
-
ادمی
لغتنامه دهخدا
ادمی . [ اُ دَ ما ] (اِخ ) نام کوهی است بفارس و در صحاح آمده ادمی بر وزن فعلی بضم فاء و فتح عین و موضعی است . محمودبن عمر گوید ادمی زمینی است سنگزار در بلاد قُشیر. قتّال کلابی گوید:و أرسل مروان ُ الامیرُ رسوله ُلاَّتیه ُ اِنی اذاً لمضلل ُو فی ساحةال...
-
اندخسواره
لغتنامه دهخدا
اندخسواره . [ اَ دَخ ْس ْ / رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قلعه و حصار. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ). قلعه و شهر. (ناظم الاطباء). حصار. (شرفنامه ) (فرهنگ سروری ). || جایگاه و پناه و تکیه گاه . (برهان قاطع). جای پناه بردن . (انجمن ...
-
ملجاء
لغتنامه دهخدا
ملجاء. [ م َ ج َءْ ] (ع اِ) پناگاه . ج ، ملاجی ٔ.(مهذب الاسماء). اندخسواره . (دهار). پناهگاه . (ترجمان القرآن ). پناه جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به معنی جای پناه مأخوذ از لجاء که به معنی پناه گرفتن است . (غیاث ) (آنندراج ). مَعقِل . مَلاذ....
-
پناه
لغتنامه دهخدا
پناه . [ پ َ ] (اِ) حمایت . (برهان قاطع). پشتی . زنهار. زینهار. امان . حفظ. کنف . (زمخشری ). ذَرا. ضَبع. ظل ّ. دَرف . خُفرة. خفارة. جِنح . جَناح . (منتهی الارب ) : هر آنکس که در بارگاه تواندز ایران و اندر پناه تواندچو گستهم و شاپور و چون اندیان چو خر...
-
خداوند
لغتنامه دهخدا
خداوند. [ خ ُ وَ ] (اِخ ) رب . (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء). نامی از نام های الهی . خدا. خدای . پروردگار. اﷲتعالی : چون تیغ بدست آری مردم نتوان کشت نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت . رودکی .جز از ایزد توام خداوندی کنم از دل بتو بر افدستا. دقیقی .س...