کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهکیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهکیا
فرهنگ نامها
(تلفظ: meh kiyā) (مِه = مهتر ، بزرگتر + کیا = پادشاه ، حاکم ، بزرگ و سرور) ، مِهتر و بزرگ پادشاهان ، بزرگتر بزرگان .
-
واژههای مشابه
-
کیا
لغتنامه دهخدا
کیا. (ص ، اِ) به معنی کی است که پادشاه بزرگ جبار باشد. (برهان ). به معنی پادشاه بزرگ . (آنندراج ). کی و پادشاه بزرگ . (ناظم الاطباء). پادشاه . (فرهنگ فارسی معین ) : ازکیا درگیر کز زر یافت تاج تا شبانی کز گیا دارد کلاه . خاقانی . || مجازاً به معنی عمو...
-
کیا
فرهنگ نامها
(تلفظ: kiyā) (در قدیم) پادشاه ، سلطان ، حاکم ، فرمانروا ، والی ؛ (به مجاز) سرور و بزرگ ؛ (به مجاز) حرمت ، عزت ، آبرو ؛ (در اعلام) عنوان بعضی از حکام و رؤسای طبرستان و گیلان در قدیم.
-
کیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] kiyā ۱. [مجاز] بزرگ.۲. صاحب؛ خداوند.۳. پادشاه؛ حاکم؛ مرزبان.۴. پهلوان.
-
کیا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - بزرگ ، سرور. 2 - پادشاه ، حاکم . 3 - مرزبان ، پهلوان .
-
کیا
واژهنامه آزاد
(روستای خلار، استان فارس) کُیا؟ کجا؟ (گویش خلاری مرکب از بستکی و لاری و پهلوی است. این روستا در دو منزلی شمال غرب شیراز قرار دارد.)
-
مه
واژگان مترادف و متضاد
قمر، ماه ≠ خور، خورشید
-
مه
واژگان مترادف و متضاد
۱. ماغ، مزوا، میغ، نزم ۲. بزرگتر ≠ که، کوچکتر
-
fog
مِه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هواآبی حاصل از تجمع قطرکهای ریز مرئی آب معلق در هوا
-
May, mai (fr.)
مِه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] پنجمین ماه سال میلادی، بعد از آوریل و قبل از ژوئن
-
مه
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) مخفف ماه .
-
مه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) [ په . ] 1 - حرف نفی به معنای «نه ». 2 - نشانة دعای منفی که قدما به کار می بردند.
-
مه
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) (اِ.) بخاری است که گاهی در هوای مرطوب تولید می شود و در فضا پراکنده می گردد.
-
مه
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (ص .) بزرگ ، سرور. ج . مهان . مق که .