کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهیمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهیمن
/mohaymen/
معنی
۱. از نامهای باریتعالی.
۲. [قدیمی] ایمنکننده.
۳. [قدیمی] گواهِ صادق.
۴. [قدیمی] نگهبان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
حارس، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مهیمن
واژگان مترادف و متضاد
حارس، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ
-
مهیمن
فرهنگ نامها
(تلفظ: mohaymen) (معرب از عبری) آگاه به حاضر و غایب ؛ از نامها و صفات خدا .
-
مهیمن
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ مِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ایمن کننده ، نگهبان . 2 - از نام های خداوند.
-
مهیمن
لغتنامه دهخدا
مهیمن . [ م ُ هََ م ِ ] (ع ص ) ایمن کننده از خوف . آنکه ایمن کند دیگری را از ترس و بیم . (منتهی الارب ). همان مؤمن است که همزه ٔ اولی قلب به هاء و همزه ٔ ثانیه قلب به یاء شده است . (یادداشت مؤلف ) محققان را در تحقیق مهیمن سه قول است یکی آنکه اصلش م...
-
مهیمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mohaymen ۱. از نامهای باریتعالی.۲. [قدیمی] ایمنکننده.۳. [قدیمی] گواهِ صادق.۴. [قدیمی] نگهبان.
-
واژههای مشابه
-
مُهَيْمِنُ
فرهنگ واژگان قرآن
فائق و مسلط بر شخصي و يا چيزي (هيمنه چيزي بر چيز ديگر اين است که آن شيء مهيمن بر آن شيء ديگر تسلط داشته باشد ، البته هر تسلطي را هيمنه نميگويند ، بلکه هيمنه، تسلط در حفظ و مراقبت چيزي و تسلط در انواع تصرف در آن است به عبارت ديگر علاوه بر حفظ و مراقب...
-
جستوجو در متن
-
حارس
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، پاسدار، حافظ، حامی، مدافع، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، محافظ، نگاهدار، نگهبان
-
حافظ
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاسدار، حارس، حامی، محافظ، مدافع، مهیمن، نگاهبان، نگهبان ۲. حفظکننده
-
مستحفظ
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، پاسدار، حارس، دربان، سرایدار، قراول، گارد، محافظ، مراقب، مهیمن، نگهبان
-
محافظ
واژگان مترادف و متضاد
پاسبان، پاسدار، پشتیبان، حارس، حافظ، حامی، گماشته، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگهبان
-
مراقب
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاسدار، حارس، دیدهبان، دیدهور، گماشته، محافظ، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، نگاهدار، نگهبان ۲. آگاه، گوشبزنگ، مترصد، متوجه، ملتفت، منتظر، مواظب، ناظر ۳. رقیب
-
بیهدگی
لغتنامه دهخدا
بیهدگی . [ هَُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) مخفف بیهودگی . حالت و چگونگی بیهوده . یاوگی . بطلان . عدم حقانیت : گرْش نبودم بکار بیهدگی کردبیهدگی ناید از مهیمن قهار.ناصرخسرو.
-
شیدای زرگر
لغتنامه دهخدا
شیدای زرگر. [ ش َ دا ی ِ زَ گ َ ] (اِخ ) شاعری است و از اشعار اوست :بگرد گلشن رویت دمیده سنبل ترندیده هیچکس اسلام را ز کفر حصارکدام کفر چه اسلام حاش للَّه از آن که دست قدرت یزدان مهیمن جباربگرد سوره ٔ والشمس بهر دفع گزندنوشته آیت واللیل را بخط غبار.(...